شبیه افسانه‌ها

روایت‌هایی درباره خلبان سرلشکر شهید عباس دوران
خلبان شهید عباس دوران، یکی از اسطوره‌های دفاع مقدس است که به خاطر عملیات استشهادی‌اش و ناامن کردن اجلاسیه سران غیرمتعهدها در بغداد، نامش در بین قهرمانان ایران ماندگار شده است. این عملیات، آن‌قدر پرفرو..ادامه
  • قیمت: 255,000 تومان
    + -

توضیحات و مشخصات

خلبان شهید عباس دوران، یکی از اسطوره‌های دفاع مقدس است که به خاطر عملیات استشهادی‌اش و ناامن کردن اجلاسیه سران غیرمتعهدها در بغداد، نامش در بین قهرمانان ایران ماندگار شده است. این عملیات، آن‌قدر پرفروغ و غرور آفرین است که دست‌مایه نوشتن داستان‌ها، کتاب‌ها و فیلم‌های متعدد از زندگی این خلبان سرفراز ایران زمین شده […]

خلبان شهید عباس دوران، یکی از اسطوره‌های دفاع مقدس است که به خاطر عملیات استشهادی‌اش و ناامن کردن اجلاسیه سران غیرمتعهدها در بغداد، نامش در بین قهرمانان ایران ماندگار شده است. این عملیات، آن‌قدر پرفروغ و غرور آفرین است که دست‌مایه نوشتن داستان‌ها، کتاب‌ها و فیلم‌های متعدد از زندگی این خلبان سرفراز ایران زمین شده است، در عین حال درخشش عملیات بغداد باعث شده تا رشادت‌های دیگر این شهید بزرگوار تحت شعاع قرار بگیرد و کمتر به بخش‌های دیگر زندگی این شهید بزرگوار توجه شود.

کتاب فوق علاوه بر مصاحبه‌های شفاهی و بررسی دست‌نوشت‌های شهید، چکیده‌ای است از تحقیق در کتب و مقالات مختلف که درباره زندگی شهید عباس دوران و خلبانان نیروی هوایی نگاشته شده است تا بتواند چهره کامل‌تری از زندگی و رشادت‌های شهید عباس دوران به علاقه‌مندان نشان دهد.

این کتاب در سه فصل با این عناوین؛ «زمین تا آسمان»، «بلندای آسمان جایگاه من است!» و «از آسمان تا عرش» به مرور خاطرات شهید عباس دوران از دوران کودکی تا زمان شهادت پرداخته است.

بریده‌ای از کتاب شبیه افسانه‌ها

منزل دایی ما چند کوچه پایین‌تر از خانه پدری‌مان بود. وقتی به سمت در رفت جوراب نپوشید و وارد حیاط شد. بدون اینکه کفش پا کند پابرهنه به سمت در حیاط رفت. دنبالش رفتم و پرسیدم: عباس چرا کفش نمی‌پوشی؟ چرا پابرهنه؟ گفت می‌خواهم مزه خاک وطنم را با همه وجودم احساس کنم. کوچه‌های محل خاکی بود. گفتم عباس اول که زشت است. بعد هم‌پایت روی این سنگ‌ها و اشغال‌های کوچه زخم می‌شود. خندید و رفت. یک‌ساعتی طول کشید تا برگشت. تکه شیشه‌ای به کف پایش رفته و زخمی شده بود. نشست پایش را شست و پانسمان کرد. گفتم دیدی رفتی خود را زخمی کردی و برگشتی؟ ارزشش را داشت؟ گفت بله ارزشش را داشت. من مدت‌ها چشم‌انتظار این خاک بودم. دوست داشتم با زره، زره وجودم این خاک را احساس کنم.

مشخصات

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    280

  • سال انتشار شمسی:

    1403

  • نویسنده:

    مجید ایزدی،

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد