آبنبات لیمویی

داستان طنز
در این کتاب که ادامه کتاب‌های «آبنبات هل‌دار»، «آبنبات دارچینی» و «آبنبات نارگیلی» است، محسن -شخصیت اصلی داستان- در روزگار کنونی تحصیلات خود را به پایان رسانده و می‌خواهد ازدواج کند، اما مشکلات گریبان..ادامه
  • قیمت: 345,000 تومان
    + -

توضیحات و مشخصات

در این کتاب که ادامه کتاب‌های «آبنبات هل‌دار»، «آبنبات دارچینی» و «آبنبات نارگیلی» است، محسن -شخصیت اصلی داستان- در روزگار کنونی تحصیلات خود را به پایان رسانده و می‌خواهد ازدواج کند، اما مشکلات گریبانش را می‌گیرند. صدقی نگارش «آبنبات لیمویی» را مرداد ۱۴۰۲ آغاز کرد و نهایتا اسفند ۱۴۰۲ به نشر سوره‌مهر تحویل داد. پس […]

در این کتاب که ادامه کتاب‌های «آبنبات هل‌دار»، «آبنبات دارچینی» و «آبنبات نارگیلی» است، محسن -شخصیت اصلی داستان- در روزگار کنونی تحصیلات خود را به پایان رسانده و می‌خواهد ازدواج کند، اما مشکلات گریبانش را می‌گیرند.

صدقی نگارش «آبنبات لیمویی» را مرداد ۱۴۰۲ آغاز کرد و نهایتا اسفند ۱۴۰۲ به نشر سوره‌مهر تحویل داد. پس از دریافت اثر، طرح جلد توسط احسان حسینی مدیر هنری انتشارات سوره‌مهر طراحی شد.

گفتنی است، تا پیش از این، سه رمان طنز «آبنبات هل‌دار»، «آبنبات دارچینی» و «آبنبات نارگیلی» با مجموع ۸۶ نوبت چاپ از محبوب‌ترین و پرفروش‌ترین کتاب‌های سوره‌مهر محسوب می‌شوند.

بریده‌ای از کتاب آبنبات لیمویی

کلی دوروبر تلفن کارتی چرخیدم تا شاید بار دیگر دختر کیوسکی را ببینم. اما انگار آب شده بود و رفته بود توی زمین با خودم میگفتم لابد دانشجوی دانشگاه ما نبوده که تا این ترم ندیده بودمش. اصلا شاید برای چند روز مهمان بوده؛ مثل من و امین در دانشگاه کرمان یاد امین که توی ذهنم آمد داغ دلم تازه شد. ساعت حدود ۵ بود و هنوز چند دسته دانشجو توی محوطه بودند؛ یک دسته آنهایی که کلاس داشتند یک دسته آنهایی که کلاس نداشتند اما کسی را داشتند و دلشان نمی آمد بیرون بروند یک دسته هم بی کس و کارهایی مثل من که فرقی نمی کرد کجا باشند و بیرون از دانشگاه هم کسی برایشان تره خرد نمی کرد. وقتی دیدم تلفن کارتی خالی شده رفتم که تلفن کنم جرئت نداشتم به امین زنگ بزنم اما از تماس با فرهاد هم واهمه داشتم با این همه دل را به اسمش را نبر زدم و زنگ زدم الو ... سلام فرهاد ... خوبی؟ چی خبر؟ سلام .... قربانت .... فرهاد گفت که به عروسی خواهر امین دعوت شده؛ اما به خاطر من بهانه آورده و نرفته، سعی کردم نشان دهم ناراحت نشده ام. گفتم: مبارکش باشه! ان شاء الله که خوشبخت بشن، ما که بخیل نیستیم! فرهاد ادامه داد: «ظاهر آسن شوهره زیاده، با شنیدن این حرف، کمی آرام شدم. فرهاد ادامه داد ولی مثل اینکه خیلی مایه داره طلا فروشه.» بار دیگر تا آرام شدم. اما تأکید کردم دیگر برایم مهم نیست. یعنی ناراحت نشدی؟ نه خداییش مگه بچه یم؟ همین که بدانم خوشبخته برام کافیه من هم مگه جز این خواستم؟ دمت گرم که این قدر راحت کنار اومدی دیگه به قول دبیر خدا بیامرزمان آقای جاجرمی زندگی همینه دیگه باید با همه تلخیا و شیرینیاش کنار آمد. آدم اگه با واقعیت کنار نیاد که نمتانه زندگی کنه خوبه ... راستی با امین بابت تو هم حرف زدم میگفت ازت انتظار نداشته کلی باهاش حرف زدم آخرش نظرم رو قبول کرد و گفت دیگه مشکلی باهات نداره حرفش خوشایندم نبود با ناراحتی گفتم: «خیلی ممنون که دیگه با من مشکل نداره دیگه آب که از سرگذشت چی یک جو چی صد جو مشکل داشته باشه یا نداشته باشه چی فرقی مکنه؟ فرهاد حرفم را تأیید کرد. اما گفت: به هر حال اون دوستی قدیمتون نباید به هم بخوره وگرنه حرف امین درست در می آد. دیدم راست میگوید با ناراحتی گفتم ولی خدایی من بدشانس از کجا مدانستم خود امین هم اون موقع توی کرمانه؟ فرهاد خندید و گفت: ظاهرا اون هم از یکی از دوستای خواهرش خوشش می اومده؛ هرازگاه به همون بهونه می رفته کرمون با شنیدن این حرف عصبانی شدم و گفتم: آخ ... خدا کنه اون دختره یک برادر غیرتی احمق داشته باشه، حال این بگیره تا به خودش بفهمه و بدانه زندگی خواهرا ربطی به براد را نداره فرهاد گفت: بعید میدونم بابت این ازت ناراحت شده باشه، بیشتر تصور می کرده توی این سال ها داشتی دورش می زدی دیگه تصوراش به من ربطی نداره. بهش بگو این دفعه اونی که ناراحته منم بگو اتفاقا من باهاش رو راست بودم. توی همون کرمان اولین فرصتی که گیرم آمد صادقانه باهاش حرف زدم. خودش بهتر مدانه چی دارم مگم تلفن را که قطع کردم در اوج ناراحتی به اطراف نگاه کردم. دلم می خواست با یکی دعوا کنم تا آرام شوم به طرف سرویس که راه افتادم با خودم حرف هایی را که باید به فرهاد میگفتم اما نگفته بودم، مرور کردم. احساس کردم با واسطه حرف زدن فایده ندارد؛ باید به خود امین زنگ بزنم و بعد از تبریک بابت ازدواج خواهرش هر چه از دهانم در می آید به او بگویم.

مشخصات

  • شابک:

    9786000354497

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    392

  • سال انتشار شمسی:

    1403

  • نویسنده:

    مهرداد صدقی،

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد