درد بودن، جلد 44

وقتی می‌خواهیم از سرزمینی بهتر بدانیم باید قصه زندگی آدم‌هایش را بخوانیم. اگرچه می‌دانیم ورق‌ورق تاریخ شرح حماسه‌های مردم این سرزمین است. اما شاید هیچ دورانی را مثل سال‌های دفاع مقدس تجربه نکرده باشند. انگار در این سال‌ها فرماندهان به تنها چیزی که فکر نمی‌کردند پاداش‌های دنیوی بود. نه مدالی به سینه داشتند و نه حرف‌های عجیب و غریب می‌زدند. باور کردنی نیست که گاه تا آخرین لحظات زندگی برای عده‌ای، ناشناس باقی می‌ماندند. قصه فرماندهان قصه واقعی مردان پارسا و شجاع این سرزمین است.

بریده‌ای از کتاب درد بودن

شیخ عباس در مرکز توجه قرار گرفته بود؛ به گونه‌ای که قرار بود در مسجد جامع کرمان با اسم مستعار منبر برود. ماموران ساواک هم برنامه‌ریزی کرده بودند وسط سخنرانی به جمعیت حمله و شیخ عباس را دستگیر کنند. مردم و کسبه‌ای که در مسجد جمع بودند از نیت ساواکی‌ها باخبر شدند. آن‌ها علاوه بر ماشینی که قرار بود بعد از سخنرانی شیخ عباس را از مسجد خارج کند، چند ماشین دیگر هم از خودروهای شخصی خودشان آماده کردند تا وقتی ماشین او راه افتاد، آن‌ها هم پشت سرش حرکت کنند.