دلاویزتر از سبز
توضیحات و مشخصات
آنچه داستانهای«دلاویزتر از سبز» را گرد هم آورده است، جهانبینی واحدی است که در آنها دیده میشود. موذنی در این کتاب، نشان میهد که نویسندهای با اندیشهها و دغدغههای مذهبی است. داستان اول کتاب، «دلاویزتر از سبز» که عنوان خود را به کل مجموعه داده است، مستقیماً موضوعی دینی و آیینی را نشانه گرفته است: […]
آنچه داستانهای«دلاویزتر از سبز» را گرد هم آورده است، جهانبینی واحدی است که در آنها دیده میشود. موذنی در این کتاب، نشان میهد که نویسندهای با اندیشهها و دغدغههای مذهبی است. داستان اول کتاب، «دلاویزتر از سبز» که عنوان خود را به کل مجموعه داده است، مستقیماً موضوعی دینی و آیینی را نشانه گرفته است: دیدار با حضرت خضر(ع). اما «عقب گرد» به عنوان داستان دوم کتاب، اندیشه مکافات عمل و عذاب وجدان را در قالب قصهای امروزی روایت میکند و به داستان رزمندهای میپردازد که در کارزار جنگ، ترسیده و عقبگرد کرده است . در این داستان هم شخصیت اصلی داستان، خوابی نمادین میبیند که بی شباهت به صحنه دوزخ نیست. موذنی در داستان سوم کتاب، «سزاوارترین»، باردیگر رویدادی مذهبی را دستمایه قرار میدهد و این بار روایت شاعرانه و حزنانگیزی از شهادت امام علی (ع) ارائه میکند. اما در داستان «سپیدی» ماجرای مدیر مدرسهای را روایت میکند که در محاصره گرگها به شهودی خاص میرسد. داستان «هفتاد و سومین تن» از یک سوی داستان مجروحی را در بیمارستان روایت میکند و از سوی دیگر نیز واقعه عاشورا را به میان میآورد. میان این دو نیز با فراست و هوشمندی، رابطهای معنادار برقرار میکند. «خُلقِ تنگِ ابلیس» یکی دیگر از داستانهای کتاب است که بر مبنای حکایات دینی شکل گرفته است. موذنی در این داستان، قصه یوسف و زلیخا را از منظری نو و از زاویه دید ابلیس، طرح میکند. «شناسایی» آخرین داستان کتاب است که لحظات پایانی عمر مادری را شرح میدهد و طی آن، رازی تلخ هم از پرده برون میافتد. با این همه، این داستان هم با امیدواری مومنانهای به پایان میرسد.
بریدهای از کتاب دلاویزتر از سبز
« گفت: ای اندوه، لحظه ای مرا به خود وا نگذاشتی. اندوه گفت: چطور می توانستم، وقتی با تو زاده شدم؟ سر تکان داد. گفت: « آرزوها... هر سه صورت عمر را فریب دادند. آرزوها دست تکان دادند. گفت: دست نیافتنی بودید. گفتند: تو بی عرضه بودی. حالا هم که دیگر... و به جسم اشاره کردند که تا کمر در برف فرو رفته بود. گفت: و تو ای امید! امید گفت: سالم. و پرچمش را به اهتزاز درآورد. گفت: بگذار آتشی عظیم برافروزم تا راه را گم نکنی! گفت: فاصله ات دیگر برای خیال هم بعید است و در برف فرو رفت». در پایان راوی به برکت وجود نبوت به صراط مستقیم می رسد. ظرف زمان را می شکند. از بند حال رها می شود و در میان گذشته و حال می چرخد تا نظاره گر تمام تاریخ بشری شود. اکنون او شخصیتی پویا دارد. در گردونه زمان چرخیده، زندگی را تجربه کرده و حال به تکامل و اوج رسیده است تا به جهان هستی آن گونه بنگرد که باید. او ذهنی کمال طلب دارد و بر سرکشی ابلیس، طمع آدم و حوا و جنایت قابیل افسوس می خورد. خسته از دنیا، دلش به تنگ آمده است. از آشفتگی و گذر پوچ و بی حاصل عمر می نالد و با دلی غمگین سر بر سینه خضر (ع) می گذارد و دیگر گریه امانش نمی دهد. راوی نمادی از بشریت در تمام تاریخ به من واقعی خویش و آن فطرت پاک خدادادی می رسد. سبز می شود، دیوارها از شدت شوقش به عقب می روند و سقف از جهش او بالاتر می رود. چون بهار با طراوت است وحشتی از تکثیر و ماندن ندارد و با خاطری آسوده به آیینه دل می نگرد. « گفت در آیینه نگاه کن. رفتم طرف آیینه، رنگ پوستم نبودم. لبخند زدم. آیینه گفت: شما را ندیده بودم. گفتم: «از آشنایی ات خوشبختم».
مشخصات
-
شابک:
9780445067035
-
قطع:
رقعى
-
تعداد صفحه:
79
-
سال انتشار شمسی:
1389
-
نویسنده:
علی موذنی،
پدیدآورندگان
-
نویسنده یا مولف کتاب دلاویزتر از سبز
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.