مینودر

«مینودر»، هفتمین مجموعه داستان جشنواه سراسری آزاد جوان است که در سال ۱۳۸۸ برگزار شده است و به اهتمام افسون امینی گردآوری و آماده‌سازی شده است. در بخشی از داستان «این داستان ویار دارد!» از این مجموعه می‌خوانیم: «تو را به خدا دست نگاه دارید. خواهش می‌کنم پایتان را از روی این برگه‌ها بردارید. لازم […]

«مینودر»، هفتمین مجموعه داستان جشنواه سراسری آزاد جوان است که در سال ۱۳۸۸ برگزار شده است و به اهتمام افسون امینی گردآوری و آماده‌سازی شده است. در بخشی از داستان «این داستان ویار دارد!» از این مجموعه می‌خوانیم: «تو را به خدا دست نگاه دارید. خواهش می‌کنم پایتان را از روی این برگه‌ها بردارید. لازم نیست پلک‌هایتان را تنگ کنید. بگذارید نوری که این برگه‌ها بازتاب می‌دهند، چشم‌ها را چشمه کنند. برگه‌هایی که هیچ خط صافی ندارند. – شعر نگو از اول بهت گفته باشم که من یه داستانم، پس سعی نکن شعرم کنی. این یک داستان است. یک داستان بی‌سر و ته. نه یکی دارد که باشد نه یکی نیست که نداشته باشد. درست مثل خودم که از وقتی چشم باز کردم مادر نداشتم که کهنه‌های کثیفم را عوض کند. اوایل پدر می‌گفت که او به مسافرت رفته است. بعدها فکر کردم که او مرده و چون هیچ وقت قبرستان نرفتیم و مزارش را ندیدم، حدس زدم که پدر او را کشته و داخل زیرزمین دفن کرده است. برای همین یک روز زنگ زدم پلیس و پدر را لو دادم ولی پلیس‌ها هم با او هم‌دست بودند. چون آن روز پدر قبل از این‌که سر کار برود، آن‌قدر مرا کتک زد که خودش خسته شد و بعد به من و خودش بد و بی‌راه گفت و از آن‌جایی که معلم گفته بود ادب نشانه‌ی شخصیت است، فهمیدم پدر هم آدم بی‌شخصیتی است…»