برشی از کتاب:
اینجا شرجی روحم نفسگیرتر از شرجی تنم شده. از آرامش بعضی از همسفران متعجبم. به خواب راحتی رفتهاند. مثل اینکه این راه را خوب بلدند. به روزهای آینده فکر میکنم. میقات و لباسهایش، خدا و خانهاش، شیطان و تیرها و ستونهایش، سرم و موهایش، ابوقبیس و کوههایش… چه سور و ساتی میشود.
در این افکارم که از بلندگوها اعلام میکنند: «کاروان شمارهٔ ۴١٠١٢ آقای حشمتفر برای عزیمت به جحفه در دو ردیف جدا، خانمها و آقایان قرار گیرند.»
دلم تکان میخورد. خوابرفتهها زودتر از من سر پا شدند. هنوز به خود نیامدهام که مجدداً صدا میزنند: «آقایان، زودتر، زودتر، بلند شوید! ساعت هشت و نیم صبح است.»…
– برهوت زیبا، محمدحسن شمشیرگرزاده.
19 بهمن 1401