حجره شماره دو
«شب نوزدهم دی سال 1356 شهر قم مثل باروتی شده بود که منتظر جرقهای بود تا منفجر شود. هیچکس نمیدانست روز بعد چه چیزی در انتظار این مردم است. اما در آن روز به هیچ چیز جز توهینی که به رهبرمان شده بود فکر نمیکردیم. جان امانتی بود که روی دستمان گرفته بودیم و کوچه به کوچه با خودمان این طرف و آن طرف میبردیم. برای منی که همیشه وصیتنامهام زیر سرم بود، سنگ هم از آسمان میبارید، کوتاه آمدن معنایی نداشت.
صبح با تمام سردیاش از راه رسید. خبر دهان به دهان در شهر پیچیده بود. شهر شده بود آتش زیر خاکستر که لحظه به لحظه داشت گُر میگرفت. دست هر عابر و رهگذری کاغذ کپی شدۀ مقاله بود. بعضیها از عصبانیت کاغذ را لوله کرده بودند و به در و دیوار میکوبیدند. بیسوادها از باسوادها میخواستند مقاله را برایشان بخوانند. «لا اله الّا الله» و «لعنت بر شیطان» از زبانها جاری میشد.»
#کتاب_خوب_بخوانیم
#سوره_مهر
#حوزه_هنری
@sooremehr
19 بهمن 1401