برای آخرین دیدار به بیمارستان رفتیم. منصور روی تخت آرام خوابیده بود. در چهرهاش چیزی دیده نمیشد، جز آرامشی که حسرتمان را بیشتر میکرد. اوسطی دیرتر از ما وارد گروه دستمالسرخها شد و زودتر از ما برات شهادت را گرفت. اصغر وصالی، دستمالسرخ را از پیشانی منصور باز کرد و به گردنش بست. شاهرگ منصور تند و تند میزد! یا چشمهای من این طور میدید که دستمال دورگردنش بی قراری میکند و سرخ و سرختر میشود.
* کتاب «او یک دستمال سرخ بود» نوشته علیرضا محمدی، خاطرات عبدالله نوری پور از رزمندگان حاضر در غائله کردستان. در این کتاب به معرفی گروه دستمال سرخها و اعضای آن پرداخته میشود. دستمال سرخها اولین گردان کماندویی سگپاه بودند که در غائله کردستان ورود یافتند و عملکرد موفقی نیز داشتند.
دریافت کتاب: https://www.sooremehr.ir/book/3921
#کتاب_خوب_بخوانیم
#سوره_مهر
#حوزه_هنری
@sooremehr
19 بهمن 1401