چاپ ششم داستان «قاصدک» علی موذنی منتشر شد؛
داستان قاصدکی که از شوهر به جنگ رفته یک زن خبر آورده

به گزارش پایگاه خبری سوره مهر، داستان قاصدک در پارهای از یک روز و در صفحاتی اندک روایت میشود؛ اما گستره داستان به وسعت تمام جنگ و دلتنگیهای آدمیان است.
موذنی در این داستان شاعرانه، قصه زنی را روایت میکند که همسرش به جنگ رفته و حالا قاصدکی از او خبر آورده است.
او گاه به بیان واگویهها و زمزمههای زن برای شوهرش میپردازد، گاه از زبان زن به بیان حالات و احوال پسرکشان امید روی میآورد که حالا برای خودش مرد کوچکی شده و گاه راوی تنهایی زن میشود.
موذنی داستان این زن و پسرک و قاصدک را با زبانی نرم اما استوار پیش میبرد تا در پایان داستان، خواننده دریابد که قاصدک، حامل خبر شهادت مرد بوده است.
این پایان بندی هم منطبق با همه داستان، به دام احساساتی گرایی نمیافتد و وجهی حماسی و غرورانگیز دارد.
موذنی ابتدای داستان خود را اینگونه آغاز کرده: «چشمم افتاد به قاصدکی در امتداد لامپ، پایین میآمد، آرام، آن قدر که به نظر میآمد ایستاده. از کجا آمده؟
گفتم:«نه صبحانه خورده نه ناهار. نمیدانم خوابی چیزی دیده که اینطور بق کرده؟» و دستم را گذاشتم روی دهنی و فوت کردم طرف قاصدک. تکان نخورد از طرف کی آمده؟
گفتم:«حتما بیاید. شاید به حرف شما گوش کند.» و ایستادم و دست دراز کردم طرف قاصدک. نرسید. گفتم:«چه ساعتی میآیید؟ بله، هستیم. کجا را داریم برویم؟باشد خداحافظ.»
گوشی را گذاشتم و دستم را گرفتم زیر فاصدک. نشست بر کف دستم. تارهایش را از نزدیک نگاه کردم. گفتم:«بوی کی را میدهی؟» و بوییدمش. بوی تن هاشم را میداد.»
برای خرید این کتاب اینجا کلیک کنید.
نظرات