لشکر خوبان

خاطرات مهدی قلی رضایی
دفاع مقدس را می توان روایتی فشرده و شگفت از تاریخ قرن ها ایمان و دلیری مردم ایران زمین دانست. مردم پاک نهاد و شریفی که با پیروزی انقلاب اسلامی پرچم استیلا بر سرنوشت و مقدرات خودشان را بر فراز بام جهان..ادامه

در دسته‌بندی ،

توضیحات و مشخصات

دفاع مقدس را می توان روایتی فشرده و شگفت از تاریخ قرن ها ایمان و دلیری مردم ایران زمین دانست. مردم پاک نهاد و شریفی که با پیروزی انقلاب اسلامی پرچم استیلا بر سرنوشت و مقدرات خودشان را بر فراز بام جهان برافراشتند، اما دنیای غرق در تباهی و فساد مادیگری آن روزگار چنین رفتاری را برنتافت، این بود که در زیر نقاب کشور عراق به مقابله با آن برخاست آن وقت بود که همین راست قامتان صبور و همین مسلمانان و مردمان این تنها کشور شیعه در جهان کربلایی دیگر آفریدند که چشم تاریخ را خیره کرد.

«لشکر خوبان» گزارشی جذاب از این رویداد بزرگ است که از زبان رزمنده ای دلیر از خطه آذربایجان و عضو نیروهای اطلاعاتی به بازخوانی گوشه هایی ناگفته از تاریخ دفاع مقدس می پردازد. این اثر حاصل گفت وگوی طولانی فرج قلی زاده با مهدی قلی رضایی است که بخش هایی از آن نیز به قلم معصومه سپهری بازنویسی و در قالب زندگینامه داستانی تنظیم شده است. در این کتاب برای نخستین بار از وقایع لشکر عاشورا سخن به میان آمده و شخصیت پردازی ملموس و موثر نویسنده از قهرمان داستان (مهدی قلی رضایی) در مجموع شخصیت نوجوانی را به تصویر می کشدکه با جدیّت، عزم و همتی ستودنی، سخت ترین و خطیرترین لحظات میدان های حادثه و حماسه را تجربه کرده و از هر ماموریت و عملیاتی، به یادگار زخمی برداشته که هنوز هم با اوست و هرگز لحظه ای از خود جدایشان نمی کند.از برجسته ترین ویژگی های این کتاب می توان به ارائه اطلاعاتی جدید درباره لشکر عاشورا و نقش واحدهای اطلاعاتی در جبهه های هشت سال دفاع مقدس اشاره کرد.

بریده‌ای از کتاب لشکر خوبان

جهان سیاه شد چیزی نمی‌دیدم خاک سرد بود؛ ولی هنوز داشتم می‌شنیدم و حس می‌کردم زمین می‌لرزید و بچه‌ها همدیگر و مرا صدا می‌زدند ناگهان سکوت شد خودم را تنهای تنها در جای کاملاً تاریکی احساس می‌کردم؛ جایی که نه صدا داشت نه نور نه انفجار نه پدافند نه هواپیما و نه... یک محیط بسته بود که فشارم می‌داد دنبال روشنی بودم یعنی مرده‌ام؟ پس چرا همه‌جا تاری که... ماه شهید به روشنایی نمی‌رست؟ منتظر کسی بودم که فکر می‌کردم به‌زودی خواهد آمد و مژده خواهد داد و مرا با خود خواهد برد به آنچه از احادیث خوانده و فهمیده بودم فکر می‌کردم هیچ‌وقت به آن شدت منتظر و مشتاق یک‌ذره نور نبودم در آن حال تنهایی و بیخودی دستی را روی دستم حس کردم دست نوازشم می‌کرد و تکانم می‌داد به‌تدریج صداهایی هم وارد دنیای سیاه شده بود؛ صداهایی عجیب‌وغریب کلفت و بلند که گاه شبیه گریه بود. سعی کردم دستی را که دستم را در خود داشت فشار بدهم

مشخصات

  • نویسنده:

    معصومه سپهری،

  • شابک:

    9786001753719

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    808

پدیدآورندگان

جوایز وافتخارات

ثبت نظر و نظرات

  1. کاربر سایت

    من خودم هنوز نخواندم ولی میگن خوبه

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد