برف و نقش‌های روی دیوار

گزینه داستان‌های اعظم رهنورد زریاب و سپورژمی زریاب
کتاب برف و نقش‌های روی دیوار، گزینه داستان‌های اعظم رهنورد زریاب و سپوژمی زریاب، زوج نویسنده‌ی افغان است که به عنوان قله‌های داستان‌نویسی و ادبیات افغانستان مشهورند...ادامه

در دسته‌بندی

توضیحات و مشخصات

کتاب برف و نقش‌های روی دیوار، گزینه داستان‌های اعظم رهنورد زریاب و سپوژمی زریاب، زوج نویسنده‌ی افغان است که به عنوان قله‌های داستان‌نویسی و ادبیات افغانستان مشهورند.

کتاب برف و نقش‌های روی دیوار مجموعه داستان‌های دو نفر از بزرگ‌ترین نویسندگان افغان، آقای اعظم رهنورد زریاب و همسرش خانم سپوژمی زریاب است. داستان‌های کتاب برف و نقش‌های روی دیوار به انتخاب سید اسحاق شجاعی، سید میرزا حسین بلخی در این مجموعه جای گرفته‌اند. به طور کلی آثار این دو نویسنده، زندگی‌نامه قشرهای گوناگون مردم افغانستان است. داستان‌ها روایت‌هایی خواندنی از مردمان کوچه و بازار، فقر و بینوای، مردان و زنان ستم‌کشیده و اسیر ـ اما آزاده ـ در چنبره تنگ زندگی است. زریاب‌ها از سرنوشت مردم افغانستان که گرفتار مجموعه‌ای از وضعیت و شرایط سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و… است، می‌نویسند. داستان‌های زیبای کتاب برف‌ و نقش‌های روی دیوار می‌تواند لبخند به لبان شما بنشاند یا خاطراتی را در ذهنتان زنده کند. با بعضی از داستان‌ها ممکن است اشک بریزید و از همه‌شان لذت می‌برید.

نکته‌ی قابل توجه دیگر کتاب برف و نقش‌های روی دیوار این است که نویسندگان این مجموعه، اعظم رهنورد زریاب و سپوژمی زریاب، از قدرت محتوایی و قابلیتهای تکنیکی بی‌نظیری در میان نویسندگان افغانستان برخوردارند.

بریده‌ای از کتاب برف و نقش‌های روی دیوار

مادرم گفت: «چرا دروازه زنگ ندارد؟» مرد، مثل آنکه معذرت بخواهد، جواب داد: «یک زنگ می‌نشانیم ... کار مشکلی نیست.» مادرم گفت: «پسر تاجر گل پتونی دوست دارد. چرا گل پتونی نکاشته‌اید؟» مرد جواب داد: «حال که وقت گل گذشته است. سال آینده هر نوع گل که خواسته باشید می‌کاریم. پتونی هم می‌کاریم.» مادرم پرسید: «چرا فوارهٔ آب نساخته‌اید؟» مرد جواب داد: «اگر خواسته باشید، می‌سازیم. اشکالی ندارد.» مادرم باز هم پرسید: «تلفن خو دارید؟» مرد جواب داد: «ها، تلفن داریم.» و بعد اتاق‌ها را دیدیم. مرد همه‌جا را نشانمان داد؛ اتاق نان، سالن، اتاق‌های خواب، تَشناب، مطبخ، همه‌جا را. گیچ شده بودم. اتاق‌های به این قشنگی هیچ ندیده بودم. در این حال از خودم می‌پرسیدم: «چرا مادرم دروغ می‌گوید؟» مادرم خاموشانه و آرام همه‌جا را دید. بعد از مرد پرسید: «فکر می‌کنی این خانه برای یک زن خارجی درست باشد؟» مرد با نوعی تملق گفت: «چرا نی؟ پیش از این هم خارجیان اینجا می‌نشستند. دو سال اینجا زندگی کردند.» مادرم با سردی گفت: «خوب ...» بعد پرسید: «چند کرایه می‌گیرید؟» مرد محیلانه لبخند زد. ـ هشت هزار ... فقط هشت هزار. مادرم با همان سردی گفت: «خوب ... امشب برایتان تلفن می‌کنم.» مرد با عجله شمارهٔ تلفن را بر کاغذی نوشت و به مادرم داد: «هر وقت که بخواهید تلفن کنید.» از خانه برآمدیم. من به‌سختی گیچ بودم. مادرم خاموش بود. بعد دیدم که می‌گرید. با نوک چادر سپیدش چشم‌هایش را پاک می‌کرد. چشمم به سیم‌های برق افتاد. دیگر گنجشکان روی آن‌ها دیده نمی‌شدند. به پیراهن مادرم چشم دوختم. به نظرم آمد که گنجشکان رفته‌اند میان گل‌های بنفش و نارنجی. آواز گریهٔ مادرم را شنیدم. هق‌هق می‌گریست. بغضی گلویم را گرفت. بازویش را فشردم. ـ چرا؟ گریه‌اش شدیدتر شد. ناگهان بغضم ترکید. به گریه درآمدم. رویم را گشتاندم و از پشت پردهٔ اشک آن خانه را دیدم. خانهٔ نخودی‌رنگ به نظرم تیره و مبهم آمد. به نظرم آمد که خیلی از ما دور است؛ خیلی دور. مادرم گفت: «گریه نکن.» خودش گریه را بس کرده بود. لبخند می‌زد. با نوک چادر سپیدش چشم‌هایم را پاک کرد و آهسته گفت: «برایش تلفن می‌کنم!» و خندید. سخنش برایم سخت خنده‌دار و شیرین بود. بی‌اختیار خندیدم و گفتم: «و می‌گوییم که فواره هم بسازد.» هر دو بلندتر خندیدیم. آفتاب می‌خواست غروب کند. سایه‌های دراز و تیره‌رنگمان روی سرک قیرریزی پیشاپیشمان بر زمین می‌خزید. احساس سرما کردم. خانه‌ها، درخت‌ها، و سبزه‌ها دیگر برایم جلوه‌ای نداشتند. می‌خواستم زودتر به کوچهٔ خودمان برسم. آنجا، در آن محیط خاکستری‌رنگ، بچه‌ها در انتظارم بودند. از بازوی مادرم گرفتم. ـ خُنک شده. مادرم گفت: «خانه که رفتیم، چای می‌خوریم.» به گل‌های پیراهنش خیره شدم. در روشنای غروب قشنگ‌تر به نظر می‌آمد. به‌سختی آرزو کردم که کاش میان آن گل‌های بنفش و نارنجی باشم.

مشخصات

  • نویسنده:

    اعظم رهنورد زریاب،

  • شابک:

    9789645060112

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد