بوماران

روایت کتاب بوماران را سلمان، شخصیت اصلی به عهده دارد. کسی که تنها پسر خلف بازمانده از خاندان خود و به‌نوعی چشم‌و‌چراغ و امید آیندهٔ پدر و خانه است. خانه‌ای قدیمی و بزرگ که حیاط آن سال‌های سال محل تجمع..ادامه
  • قیمت: 65,000 تومان

در دسته‌بندی

توضیحات و مشخصات

روایت کتاب بوماران را سلمان، شخصیت اصلی به عهده دارد. کسی که تنها پسر خلف بازمانده از خاندان خود و به‌نوعی چشم‌و‌چراغ و امید آیندهٔ پدر و خانه است. خانه‌ای قدیمی و بزرگ که حیاط آن سال‌های سال محل تجمع و عزاداری مردم در ایام دههٔ محرم بود. خانه‌ای که به پدر ارث رسیده و او خود را موظف می‌‌داند تا وقتی که زنده است چراغ آن را روشن نگه دارد و قبل مردن همچون اجداد خود آن را صحیح و سالم به نسل آیندهٔ خود که سلمان باشد، بسپارد. در داستان این کتاب سلمان به‌نوعی ناجی خانواده و محبوب و مورد تأیید پدر است.

سلمان جوانی است که علاقه‌مند به حضور در جبهه است اما با مخالفت پدر مواجه شده و به‌دنبال آن با چالش‌هایی در خانواده روبه‌رو می‌شود.

رمان بوماران قصهٔ خیانتی در دل جنگ است. قصهٔ یک تصمیم و یک انتخاب در متن جنگ که در لحظه‌ای حساس در جنگ رخ می‌‌دهد و سرنوشت شخصیت اصلی داستان را دگرگون می‌سازد.

زمان روایت این رمان، دههٔ ۶۰ و هم‌زمان با سال‌های جنگ است.

محبوبه حاجیان‌نژاد تلاش کرده است که تاثیر جنگ و حوادث پیرامون آن را بر خانواده و نسل جوان را نشان دهد.

 

بریده‌ای از کتاب بوماران

کوبیدن دری که رویش قفل به آن بزرگی زده‌اند هیچ جوری عاقلانه به نظر نمی‌رسد، اما وقت‌هایی هست که ناچاری وادارمان می‌کند برای چند لحظهٔ کوتاه حتی برای خودمان امید واهی کوچکی دست و پا کنیم. فقط برای اینکه تلاشی کرده باشم، در را از همان جایی که امضا انداخته بودم چند بار با کف دست می‌زنم و ننجان را صدا می‌کنم. بعد نگاهم را به بالای در می‌اندازم و منتظر صدایی می‌شوم که می‌دانم نمی‌آید. دست می‌اندازم و آجرهای بیرون‌زدهٔ دیوارِ کنارِ در را می‌گیرم و بالا می‌روم. از روی دیوار می‌پرم توی حیاط. خیلی طول می‌کشد باور کنم بیدارم. اما عجیب دوست دارم خیال کنم خواب می‌بینم و چشمم را روی حیاط خالی و خلوتش ببندم که دارد به ساده‌ترین شکل ممکن به من می‌گوید اینجا خانهٔ پدرت نیست که چند ماه پیش ترکش کرده بودی؛ فقط یک حیاط بزرگ است با درخت توت عریانی میانه‌اش که شاخه‌هایش در تمام طول سال روی حوض کوچک سایه انداخته‌اند. حیاطی که دورتادورش اتاق‌های مجزا یا تودرتو ردیف شده‌اند و حالا آن‌قدر ساکت و سوت‌وکورند که انگار هیچ وقت کسی آنجا زندگی نکرده. حتی درخت توت وسط حیاط مثل غریبه‌ها با دست‌هایِ بازِ عریان روبه‌رویت ایستاده و انگار می‌خواهد از تو بپرسد اینجا چه می‌خواهی ... نه انگار که بیشتر از بیست و هفت هشت عاشورا کنار شانهٔ پدر زیر سایه‌اش ایستاده‌ای و به جمعیتی که سینه‌زنان دور درخت چرخیده‌اند نگاه کرده‌ای ... پله‌ها را می‌گیرم و بالا می‌روم. طول ایوان را قدم می‌زنم. ردیف به ردیف اتاق‌ها راه می‌روم. درهایشان را یکی‌یکی باز می‌کنم و به اتاق‌های سوت‌وکور و خالی نگاه می‌کنم. نه خبری از پدر هست، نه ننجان و نه اختر و نه عمه‌گلی و نه صفورا. حتی یک تکه قالیچهٔ کهنه، یک گلیم یا روانداز یا چند تکه ظرف و کاسه یا هر وسیله‌ای که نشان دهد بالاخره روزی کسی قرار است به اینجا برگردد پیدا نمی‌کنی. هیچ جای خانه نشان نمی‌دهد تا همین دو سه ماه پیش اینجا سه چهار خانوار آدم زندگی می‌کرده‌اند. تمام آن خانه با بزرگی‌اش شده است دو تا دست که رو به من خودش را باز کرده تا با چشم خودم خالی بودنش را ببینم.

مشخصات

  • نویسنده:

    محبوبه حاجیان نژاد،

  • شابک:

    9786000351977

  • تعداد صفحه:

    188

  • سال انتشار شمسی:

    1401

  • نوبت چاپ:

    1

  • جلد کتاب:

    شومیز

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد