بعد از تجربه لذت بخشم در باکو و سفری که برای تکمیل اطلاعاتم به تبریز داشتم , علاقه و محبتی در دل من نسبت به ترک ها پیدا شد و کائنات دست به کار شدند و دست تقدیر آخر سر من را عروس آن ها کرد ! این دست تقدیر البته خیلی دیر جنبید و این اتفاق روزهای آخر ماه ذی الحجه و تقریبا یک هفته قبل محرم رخ داد ... من داستان سفر تنهایی ام به استانبول را در روزهای آشنایی مطرح کرده بودم و هیچ رقمه نمی خواستم محرم آن سال را از دست بدهم ....فکری قلقلکم می داد. ما به هم محرم شده بودیم و فرصتی می خواستیم که همدیگر را بهتر بشناسیم و کجا و چه اتفاقی مبارک تر از سفر ؟!