من هم دلم گریه می‌خواست

مروری بر زندگی هنرمند فقید عطاءالله صفرپور و نمایش روحوضی در جبهه‌های جنگ تحمیلی
کتاب «من هم دلم گریه می‌خواست» بازخوانی زندگی و هنر عطاءالله صفرپور، هنرمند فقید و نمایشنامه‌نویسی است که در جبهه‌های جنگ تحمیلی فعالیت داشت. این اثر نه تنها به عنوان یک بیوگرافی، بلکه به عنوان یک مست..ادامه
  • قیمت: 245,000 تومان
    + -

توضیحات و مشخصات

کتاب «من هم دلم گریه می‌خواست» بازخوانی زندگی و هنر عطاءالله صفرپور، هنرمند فقید و نمایشنامه‌نویسی است که در جبهه‌های جنگ تحمیلی فعالیت داشت. این اثر نه تنها به عنوان یک بیوگرافی، بلکه به عنوان یک مستند تاریخی عمل می‌کند که تلاش‌ها و آرمان‌های فرهنگی-هنری در دوران دفاع مقدس را به تصویر می‌کشد.
کتاب با مقدمه‌ای آغاز می‌شود که نویسنده تجربیات و دیدگاه‌های خود را در مورد اهمیت خنده و شادی حتی در شرایط سخت جنگی به اشتراک می‌گذارد. نمایش‌های کمدی و سیاه‌بازی، به ویژه نمایش «جیجک علیشاه» که توسط عطاءالله صفرپور در جبهه‌ها اجرا می‌شد، مورد توجه قرار گرفته است. این نمایش‌ها نه تنها برای سرگرمی رزمندگان بودند بلکه به عنوان یک عنصر مهم برای بالا بردن روحیه آنها و ایجاد امید در میان آنها عمل می‌کردند.
بخشی از کتاب به بررسی تاثیرات بلندمدت نمایش‌های صفرپور بر روی شرکت‌کنندگان و تماشاچیان می‌پردازد.

بریده‌ای از کتاب من هم دلم گریه می‌خواست

طبیعی بود که ترس را مهمان دل‌هایمان کنیم. هیچ تجربه‌ای به جز همان چند دقیقه از آتش و خون نداشتیم. دوستانی که به سمت روستا رفته بودند حرف‌های تلخی می‌زدند. از تکه پاره شدن بدن زنان و کودکان می‌گفتند؛ از مادرانی که پیکر بچه‌ای بی‌سر یا بی دست‌وپا را به بغل گرفته و شیون می‌کردند؛ از آدم‌هایی که یخ‌زده و ماتم گرفته گوشه‌ای فقط نظاره می‌کردند. آن‌قدر بغض‌های گره کرده داشتند که سرگردان مانده بودند کدامش را اول باز کنند. برای ما محیط آنجا جای ماندن نبود. وظیفه‌ای داشتیم که با آن روحیه ناهنجار انجامش داده بودیم. با دل‌هایی که از زخم دل و روح مردم آن سامان درهم پیچیده شده بود یادمان رفت که ما هم انسانیم و حق گریه کردن داریم. انگار گریه حرام دل‌های ما بود و ما قبل از مردن در حال مجازات کردن خودمان بودیم. حس تاثر یا ترس، هرچه بود، امانمان را بریده بود. جنس این ترس نتیجه‌اش قرار نبود. یک جور احساس مسئولیت هم با خودش داشت که نه تنها برای من، بلکه برای بقیه هم ناآشنا بود. باید خودمان را از هر نوع آسیبی دور می‌کردیم تا می‌توانستیم روحیه و دل‌های بیشتری را شاد کنیم. سلاح ما در میدان جنگ نمایش بود و باید سعی می‌کردیم هرچه انرژی داریم صرف خنده رزمنده‌ها کنیم.

مشخصات

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    448

  • سال انتشار شمسی:

    1402

  • نویسنده:

    حجت شاه‌محمدی،

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد