اعزامی از شهرری

خاطرات یک بسیجی داوطلب از دوران دفاع مقدس
رزمندگان در دوران دفاع مقدس رشادت های فراوانی از خود نشان دادند. محمود روشن ماسوله یکی از جانبازان شهرستان ری می باشد که در آن زمان یک بسیجی داوطلب برای اعزام به خط های مقدم بود که حال، خاطرات خود را ..ادامه
  • قیمت: 70,000 تومان

    در انبار موجود نیست!

در دسته‌بندی

توضیحات و مشخصات

رزمندگان در دوران دفاع مقدس رشادت های فراوانی از خود نشان دادند. محمود روشن ماسوله یکی از جانبازان شهرستان ری می باشد که در آن زمان یک بسیجی داوطلب برای اعزام به خط های مقدم بود که حال، خاطرات خود را از آن روزها و حال و هوا در کتاب “اعزامی از شهر ری” بازگو می کند. این کتاب توسط انتشارات سوره مهر در قطع رقعی و با 556 صفحه به چاپ رسیده است.

در مسیر شکل گیری، تحقق، و تداوم انقلاب اسلامی ایران، به عنوان يك انقلاب شگرف و تأثیرگذار و مردمی، عناصر متعددی نقش داشته و دارند که به جرئت بارزترین این عناصر مؤثر را می توان رهبری دینی و عشق و علاقه اقشار و لایه های گوناگون اجتماع به دفاع از اسلام و ارزش های اصیل و ریشه دار اخلاقی – فرهنگی اجتماع دانست.

در تمامی سالهای قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، توان و همت بسیاری از مردان و زنان در اقصا نقاط کشور، صرف مبارزه و مقابله با اندیشه ها و اقدامات توطئه گران و خنثا کردن تهدیدات دشمنان داخلی و خارجی جمهوری اسلامی ایران شده است.

دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری مراکز استانی حوزه هنری، که از بدو شکل گیری همواره درصدد شناسایی افراد و صاحبان خاطرات با محوریت انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بوده، امید دارد با انتشار آثاری با موضوع خاطرات نقش آفرینان حوادث و رویدادهای این دو حادثه بزرگ و تأثیرگذاری فرصتی مناسب برای شناخت شخصیت و روحیات مردان و زنان حاضر در عرصه های ایثار و مقاومت و بررسی انگیزه ها و رویکردهای نسل مؤمن و وفادار به ایران اسلامی فراهم آورد.

اعزامی از شهرری، کتاب خاطرات خودنوشت آقای محمود روشن ماسوله، روایت صادقانه از حیات و حرکت اجتماعی یک نوجوان در مسیر پیوستن به صفوف رزمندگان بسیجی و حضور داوطلبانه در صحنه های نبرد است. صاحب خاطرات، با دقت در جزئیات و ضمن طرح مستندات فراوان، اطرات دوران کودکی و نوجوانی خود، و رزم و جانبازی و ایثارگری در راه باور واعتقاد و آرمان های متعالی نسل جوان برآمده از انقلاب در دهه شصت را روایت کرده است

بریده‌ای از کتاب اعزامی از شهرری

ما هم منتظر بودیم تا هنگام ورود ما به عملیات فرابرسد. این تاریکی و انتظار موجب شد تا بچه ها مداحی کنند و روضه بخوانند. بچه ها بی پروا و با صدای بلند گریه می کردند. چنان محیط باصفایی شده بود که وصف شدنی نیست . معلوم نبود تا چند ساعت دیگر چند نفر از این بچه ها زنده بودند. مداحی و ذکر مصیبت حدود یک ساعت طول کشید. بعد از اتمام عزاداری برای سیدالشهدا، نیروها ساکت شدند و استراحت کردند. هوای سنگر سنگین بود و همه جای آن تاریکی مطلق بود. آدم تصور می کرد که داخل قبر قرار گرفته است. به همان صورت نشسته چشمانمان را بستیم و خوابیدیم. شب عملیات بود و اضطراب های خاص خود را داشت. من نمی ترسیدم ولی دلهره خاصی داشتم. نمیدانستم با طلوع صبح چه اتفاقی خواهد افتاد. چشمانم گرم شده بود و نمی دانم چقدر خوابیده بودم که با صدای مسلم از خواب برخاستم. مسلم نیروها را به بیرون از سنگر فرامی خواند. همین طور نشسته و بدون وضووتیمم و با پوتین و تجهیزات نماز را خواندیم. ما که نیروهای دسته صف بودیم به بیرون از سنگر رفتیم و بقیه نیروهای گردان در سنگر اجتماعی ماندند. هنوز هوا تاریک بود، ولی نسیم صبحگاهی را احساس می کردم. سریع به ستون شدیم و سازمان یافتیم. آرپی جی زن ها جلوتر ایستادند. من پشت سر باباخزائی و کمکش بودم و منصور مهدی هم پشت سر من ایستاد. مسلم عجله داشت و دستور حرکت داد. حسین ظهوریان و داود محسنی و وحید ناحی هم مرتب به ستون نظم می دادند و آنهایی که عقب مانده بودند را در جای خود مستقر می کردند. آماده شدیم به سمت ارتفاع حرکت کنیم، آنجا ارتفاع ۲۲۳ از ارتفاعات قلاویزان در منطقه عمومی مهران بود. آن روز غروب ۱۳ اسفند سال ۱۳۶۵ بود وقتی می خواستم سوار آمبولانس شوم برگشتم و پشت سرم را که مغرب بود نگاه کردم افتاب داشت غروب می کرد خورشید چنان سرخ رنگ شده بود که گویی از آسمان هم خون می بارید زمین از خون خوب ترین فرزندان این مرزو بوم که شاید تا مدت ها بعد چنین جوانانی سرخ شده و آسمان هم رنگ گرفته بود. غروب غمانگیز وحزن ابودی بود. پیکر پاک تعداد زیادی از عزیزانی که مادرانشان چشم انتظارشان بودند کمی آن طرفتر جا مانده بود. بعضیم گرفت ولی اشکم نیامد در آن لحظه آن قدر دنیا را خوار و لیل دیدم که هیچ ارزشی بالاتر از خوشی که این بزرگ مردان نشار اسلام و آزادی و حفظ تمامیت ارضی و اقتدار این مملکت کرده بودند در ناظره وجود نداشت. آن روز فکر می کردم دیگر پایان عمر زمین فرا رسیده و با این همه مصر محال است زندگی ادامه یابد و بار دیگر خورشید طلوع کند. هیچ کس آنجا نبود که به من نهیب بزند و قرن هاست که در کره زمین این حوادث اتفاق میافتد و دشتها از خون انسانها رنگین می شود و پس از طی شدن شبانگاهان دگرباره خورشید طلوع می کند و زندگی دوباره آغاز می شود. فقط این عقیده مرا خوشحال میکرد که راه خدا راه فلاح و رستگاری است و سختی ها و با نماید موجب دلسردی شود حتی اگر ابعاد آن به وسعت دشتهای شلمچه باشد و با خون بهترین بندگان خدا رنگین شده باشد

مشخصات

  • نویسنده:

    محمود روشن ماسوله،

  • شابک:

    9789645063182

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    554

  • زبان کتاب:

    فارسی

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد