خاطرات خودنگاشت عبدالرضا طرازی
ناشر سوره مهر
شمارگان 1250
شابک 978-600-03-3223-5
تعداد صفحات 392
نوبت چاپ اول98
سال چاپ اول 98
قطع کتاب رقعی
مجروح یک عکس در دستش بود. آن عکس را به من نشان داد. عکس دختر کوچکش بود. گفت: «من زن و بچه دارم، تو را به خدا من را با خودت ببر! » ستون از من فاصله گرفته بود. خواستم از او خداحافظی کنم. همینطور که روی زمین افتاده بود، با هر دو دستش ساق پای چپم را گرفت. سعی کردم پایم را از دستش رها کنم؛ اما محکم پایم را گرفته و به سین هاش چسبانده بود. پایم را با قدرت کشیدم. او هم با پای من روی زمین کشیده شد. ستون را دیگر نمیدیدم. وحشت وجودم را گرفت. نمیدانستم ستون به کدام سمت رفته است. با پای راستم یک ضربه به دستش زدم. اما باز رهایم نکرد. آنقدر با پوتین به دستش زدم، تا رهایم کرد. عکس دخترش در دستش مچاله شده بود. هوا رو به تاریکی میرفت. اگر ستون را پیدا نمیکردم، با شهدا و مجروحانی که روی زمین بودند، هیچ فرقی نداشتم
مطالب مرتبط
ارزیابی کارشناسان
محتوای کتاب : عالی
اثر گذاری متن : خوب
طرح جلد :خوب
کیفیت چاپ :عالی