نگاه کردم دیدم یا خدا. این چیه رو دستم؟ آقا کوچه رو رو سر ما خراب نکرد؟ الم شنگه و جیغ و هواری راه انداخت اون سرش ناپیدا . سر و کله مردم بود که از لای در و پنجره می اومد بیرون. جلدی فلنگ رو بستم تا آبا از آسیاب بیفته. فردا شبش رفتم در خونشون.
ننه اش درو وا نکرد. گفت: «اکرم گفته تا این ننگ روی دستشه، پاشو دم خونه ما نذاره. »
محتوای کتاب :
متوسط
اثر گذاری متن :
متوسط
طرح جلد :
متوسط
کیفیت چاپ :
متوسط
وارد شوید
برای اینکه بتوانید کتاب را ارزیابی کنید ابتدا باید وارد حساب
کاربری خود بشوید.