شهسوار

کتاب شهسوار رمانی بر اساس مستندات زندگی و شهادت آزاده سرافراز کهنوجی محمد شهسواری رونمایی شد.

شهید محمد شهسواری در تاریخ سوم اسفند ماه 1334 در قریه شیخ‌آباد کهنوج به دنیا آمد. در سه سالگی پدر خود را از دست داد و در یتیمی دوران ابتدایی را در مدرسه پهلوی سابق آغاز کرد. او با حافظه کم‌نظیری که داشت با بهترین معدل‌ها تا سال ششم ادامه تحصیل داد اما به علت نبود مدرسه در مقاطع بالاتر در کهنوج از ادامه تحصیل باز ماند و برای تأمین مخارج زندگی خانواده به جزیره کیش رفت و برای درآمد هزینه‌های زندگی گرمای طاقت‌فرسای جنوب را تحمل کرد و بعد از سه سال تلاش در جزیره کیش به کهنوج بازگشت و در اداره راه‌سازی بین کهنوج و جیرفت مشغول به کار شد.

بریده‌ای از کتاب شهسوار

همه از ته گلویشان صلوات فرستادند؛ حتی مرد ارمنی شهسواری در این گیرودار پخش غذایی رسید به جوانی با چهره گل‌آلوده تنها مردمک چشم‌ها و لب‌های نازکش هویدا بودند. انگار در کرخه حمام گل کرده باشد؛ سر تا پایش به گل‌آلوده بود. نشسته بود؛ یک‌پایش را چسبانده بود به لگن خاصره و پای دیگر را طوری با کف پوتین گذاشته بود روی زمین که زانویش خم شده بود به سمت بالا و آرنج دست راست را گذاشته بود روی کنده زانو و با سرانگشتان همان دست شرمی را که شلنگش رفته بود چسبیده بود به سوزنی که توی رگ دست چپش محتویاتش را قطره‌قطره خالی می‌کرد گرفته بودش دماغ گردی داشت و از زیر پلک‌های گل‌اندودش خطی از اشک راه افتاده بود و تا وسط‌های گونه‌ها شیار گل آلودی انداخته بود نگاهش به دوردست‌ها بود. محمد وقتی سهم غذا را گذاشت، مقابلش لب‌های نازکش جنبیدند یه دونه هم ببر برا ابوالفضل. اونجا... جا مونده شهسواری مسیر اشاره جوان را تماشا کرد. انفجار بود و دود و آتش...