زیباترین روزهای زندگی
خاطرات سیده فوزیه مدیحکتاب زیباترین روزهای زندگی: خاطرات سیده فوزیه مدیح نوشتهٔ سمیه شریفلو، روایتگر حوادث و اتفاقات دوران جنگ تحمیلی است که با زبانی شیوا و روان بیان شده. سمیه شریفلو در..ادامه
- قیمت: 120,000 تومان
توضیحات و مشخصات
کتاب زیباترین روزهای زندگی: خاطرات سیده فوزیه مدیح نوشتهٔ سمیه شریفلو، روایتگر حوادث و اتفاقات دوران جنگ تحمیلی است که با زبانی شیوا و روان بیان شده. سمیه شریفلو در این اثر به شرح سرگذشت فوزیه مدیح و رشادتهای ایشان و خانواده محترمش در زمان جنگ پرداخته و تأثیر حضور بانوان را در آن دوران خطیر به تصویر کشیده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
تابستان ۱۳۶۱، بازسازی خرمشهر شروع شده بود و ادارات کمکم داشتند به آن جا برمیگشتند. خیلیها برای کار به آن جا رفتند. پدر من هم یکی از افرادی بود که به خرمشهر رفت و در فرمانداری شهر مشغول به کار شد. سید نوری هم در اهواز مشغول به کار بود.
این بهانهای شد تا مادر که دوری پدر برایش خیلی سخت بود، اواخر تابستان، تصمیم جدی بگیرد به اهواز نقلمکان کرده و به این شکل به خرمشهر نزدیکتر شویم. ضمناً میخواست برای سر و ساماندادن برادرم، آستین بالا بزند و فکر میکرد، باید نزدیکش باشد تا بهتر بتواند این کار را انجام بدهد.
گرچه اهواز به آبادان نزدیکتر بود و راحتتر میتوانستم رفتوآمد کنم، اما ماندن در شیراز را ترجیح میدادم. نمیخواستم همراه خانواده بروم. فکر میکردم باحال و روزی که دارم، اگر مدتی از آنها دور باشم، برایشان بهتر است. به همین خاطر تصمیم گرفتم کارم را در بنیاد ادامه بدهم. مادر و پدر موافق این کار نبودند. برای راضیکردن مادر، خدیجه، نوریه، سامی و حتی زنعمو را واسطه کردم، اما فایده نداشت. بالاخره دستبهدامن سید نوری شدم. او تلفنی با مادر صحبت کرد و گفت: «نگران نباش، حالا که با رفتن سرکار، وضع روحیاش بهتر شده، خوب نیست یکدفعه بیکار بشود. کار، باعث میشود کمتر فکر کند. من تلاش میکنم از طریق دوستانم او را به اهواز منتقل کنم، فقط باید مدتی صبر کنی.»
مادر دیگر روی حرف سید نوری حرفی نزد و قبول کرد بمانم، اما خیلی ناراحت بود. در حال جمعکردن اندک وسایلمان، گریه میکرد و میگفت: «آخر من چطور تو را در این حال رها کنم، تنها بگذارم و بروم.» برای آرامکردنش میگفتم: «یوما من از خدا میخواهم که بیایم اهواز، اما بگذار مدتی دیگر. اینطور برای همهمان بهتر است. سامی هم اینجا تنهاست. یکی باید باشد لباسهایش را بشوید، برایش غذا بپزد و مونس او باشد.»
بریدهای از کتاب زیباترین روزهای زندگی
ساعت ده دیگر خانواده داشتند رختخواب پهن میکردند به خدیجه که او هم مثل من نگران بود گفتم: پس چه شد؟ اینها که دارند میخوابند. گفت: نمیدانم چه بگویم دیگر میخواستیم بخوابیم که صدای زنگ بلند شد خدیجه فوری چادر سر کرد رفت پایین در را باز کند. دو سه دقیقه بعد برگشت بالا و به پدر و مادر که داخل اتاق بودند گفت منصور گلی و فاطمه زن حدود برای خواستگاری فوزیه آمدهاند. طوری راحت این حرف را زد که گفتم الان میکشندش. بعد با خودم گفتم اگر الان یوبا داد بزند؟! اگر راهشان ندهد؟! بدنم میلرزید. صدای تپش قلبم را که داشت از جایش بیرون میزد میشنیدم مرتب دعا میخواندم و از خدا میخواستم حتی اگر قضیه درست نمیشود، ناراحتی پیش نیاید.
مشخصات
-
نویسنده:
سمیه شریفلو،
-
شابک:
9786000332433
-
قطع:
رقعى
-
تعداد صفحه:
709
-
سال انتشار شمسی:
1398
-
جلد کتاب:
شومیز
پدیدآورندگان
-
نویسنده یا مولف کتاب زیباترین روزهای زندگی
ثبت نظر و نظرات
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
کاربر سایت
این کتاب خیلی قشنگ هم قسمت های دردناک جنگ هم شرح زندگی خانم مدیح رو گفته جزو کتاب هایی که هرچقدر بخونم خسته نمیشم باتشکر از نشر سوره مهر