بی‌نظمی

بی‌نظمی مجموعه شعری از شاعر و روزنامه‌نگار معاصر ایرانی، احسان انصاری است که در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.

علاقه‌مندان به شعر معاصر را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

بریده‌ای از کتاب بی‌نظمی

پلنگ‌وار اگر در پی شکار توام قسم به روی تو ای ماه! دوست دار توام دلم به گرد تو سیاره ایست سرگردان ببین که چون همه من نیز بر مدار توام مرا ز بند سر زلف تو رهایی نیست اسیر سلسلة موی تابدار توام چو موج باز به سوی تو باز می‌گردم هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توام بیا به دیدنم ای مرگ و زود باش که من تمام زندگی ام را در انتظار توام رازنگهدار هستی‌ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم باخبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی نکته اینجاست که من راز نگهدارترم گرچه آزردی ام ای دوست محال است که من چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم راه بر گریه من بسته غرورم، ای عشق کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست باشد! از خیر رسیدن به تو هم می‌گذرم تو‌نیــز مرا اگرچه نمی خواستی بیازاری تو نیز چون همه آزرده‌ای مرا، آری! نه اینکه از تو بخواهم که عاشقم باشی فقط مگو که ز من مثل خلق بیزاری به مهر گرچه کسی دل نبسته است به من بریده اند دل از من به قهر بسیاری من از تو چیز زیادی نخواستم ای دوست جز این که خاطره ام را به یاد بسپاری گداخت جان مرا هر که دوست داشت مرا تو دوست داری ام آری! تو دوستم داری... آداب‌انتظار گیرم پرنده ها به رهایی مصمم‌اند افسوس! میله های قفس سخت محکم‌اند تا یادمان نرفته بیا آشتی کنیم آیینه های پشت به هم، خالی از هم اند بر من مگیر خرده اگر گریه می کنم این اشک ها چکیده غم‌های عالم‌اند با هیچکس به غیر خودت درددل مکن! ناگفته ها بزرگ ترین گنج آدم‌اند باید صبور بود و دعا کرد و اشک ریخت آداب انتظار همین‌ها که گفتم‌اند مصاحبت‌ و ‌مصیبت تو کینه پروری و دوست کینه پرور نیست رفاقتی که مرا با تو بود دیگر نیست تو را برادر خود خواندم و ندانستم برادری که دورویی کند برادر نیست من و تو شیشه و سنگیم، من کجا تو کجا؟! ِ برو که دوستی بین ما میسر نیست ِ به جای دوستی با فریب، دشمن باش که دشمنی به خدا از نفاق بدتر نیست غبار هم نفسی با تو تیره ساخت مرا ّ وگرنه خاطر ما از کسی مکدر نیست