مرد شماره یک

روایتی از فرماندهی شهید اکبر آقابابایی
کتاب «مرد شماره یک» که مطالبش در گفتگو با دوستان، نزدیکان و همرزمان شهید آقابابایی تهیه و تدوین شده، ۷ فصل دارد که خاطرات مختلف از این‌شهید را در خود جا داده‌اند. این‌هفت‌فصل به این‌ترتیب‌اند: «آتش جا..ادامه
  • قیمت: 98,000 تومان

در دسته‌بندی ،

توضیحات و مشخصات

کتاب «مرد شماره یک» که مطالبش در گفتگو با دوستان، نزدیکان و همرزمان شهید آقابابایی تهیه و تدوین شده، ۷ فصل دارد که خاطرات مختلف از این‌شهید را در خود جا داده‌اند. این‌هفت‌فصل به این‌ترتیب‌اند: «آتش جاویدان»، «فرزند کردستان»، «کسی را پشت سر جا نگذار»، «چطوره که شما چکمه نداری؟»، «سرفه‌هایی که می‌سوزند»، «آسمان سرخ» و «مرد شماره یک».

شهید اکبر آقابابایی متولد سال ۱۳۴۰ در اصفهان است که سال ۱۳۵۶ در حالی که به‌عنوان دانشجو در تهران حضور داشت، در مبارزات ضدطاغوت شرکت و اعلامیه پخش می‌کرد. او در اسفند ۵۷ به عضویت کمیته دفاع شهری اصفهان درآمد و دوره‌های آموزش نظامی را ضمن خدمت در سپاه اصفهان دید. با شروع غائله کردستان، به این‌ منطقه اعزام شد و در پاکسازی شهرها و روستاهای مختلف این‌منطقه از وجود ضدانقلاب شرکت داشت. او اسفند ۵۹ فرمانده طرح و عملیات سنندج شد.

شهید آقابابایی اردیبهشت ۶۴ فرمانده تیپ ۱۱۰ شهید بروجردی و یک‌سال بعد معاون طرح و عملیات قرارگاه حمزه شد که نقش مهمی را در عملیات‌های کربلای ۱ و ۲، انهدام پالایشگاه کرکوک و همچنین دو عملیات دیگر کربلای ۴ و ۵ ایفا کرد. او اردیبهشت ۶۶ به فرماندهی تیپ ۱۸ الغدیر یزد منصوب شد و تا آخر جنگ در این‌سمت ماند. تیپ الغدیر سه‌سال پس از شروع جنگ با حمایت مردم تشکیل شد. آقابابایی پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ علاوه بر این‌سمت، فرماندهی سپاه استان یزد را هم به عهده گرفت.

آقابابایی در سال‌های جنگ مجروح شد و شدیدترین جراحتش مربوط به بمباران‌های شیمیایی دشمن در عملیات کربلای ۵ بود که در نهایت باعث بیماری و شهادتش در سال ۱۳۷۵ شد. او در طول جنگ برای تحصیل در دانشگاه پذیرفته شد اما مشغله جنگ و دفاع باعث شد دانشگاه را رها کند و به جبهه بازگردد.

بریده‌ای از کتاب مرد شماره یک

کاری از دستمان برنمی‌آمد. ایستاده بودیم و تماشا می‌کردیم. شاهد منظره‌ای وسیع از شاعرانگی تلخ و گزنده بودم. زیر آن آسمان آبی، سرخیِ خون روی سنگ‌ها می‌پاشید. شانه‌های مهدی تکان می‌خورد. صدای تیر خلاص شنیده ‌می‌شد. دستی که در هوا از شدت جان کندن می‌لرزید، چند ثانیه بعد روی زمین بی‌جان می‌شد. چشمان برادر آقابابایی می‌جوشید. بدن‌‌ها با خاک یکی می‌شد. کوهستان ناله‌ها را می‌گرفت و انعکاسش را در دشت پخش می‌کرد. با پشتِ دست چشمانم را پاک کردم.

مشخصات

  • نویسنده:

    محمد بلوچی،

  • شابک:

    9786000352578

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    220

  • سال انتشار شمسی:

    1401

  • نوبت چاپ:

    1

  • جلد کتاب:

    شومیز

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد