صباح
خاطرات صباح وطن خواه- قیمت: 110,000 تومان
توضیحات و مشخصات
کتاب صباح: خاطرات صباح وطن خواه نوشتهی فاطمه دوست کامی، روایتگر زندگی یکی از چهرههای مطرح شده در کتاب سرشناس «دا» است که به دفعات زیادی از او در این اثر یاد شده است. فاطمه دوست کامی پس از آشناییاش با وطن خواه به واسطه سیدهاعظم حسینی که راوی کتاب دا است توانست خاطرات این […]
کتاب صباح: خاطرات صباح وطن خواه نوشتهی فاطمه دوست کامی، روایتگر زندگی یکی از چهرههای مطرح شده در کتاب سرشناس «دا» است که به دفعات زیادی از او در این اثر یاد شده است.
فاطمه دوست کامی پس از آشناییاش با وطن خواه به واسطه سیدهاعظم حسینی که راوی کتاب دا است توانست خاطرات این شخصیت ویژه را گردآوری کرده و در مدت 2 سال به رشتهی تحریر درآورد.
صباح وطنخواه از زنان امدادگر فعال در شهرهای آبادان و خرمشهر است که در ماجرای اشغال خرمشهر و همچنین مقاومت مردمی در مقابل اشغال، نقش آفرینی فراوانی داشته است.
به عقیده فاطمه دوستکامی صباح دختری با روحیهای پرسشگر که اسلام و انقلاب اسلامی را مرحله به مرحله جستو جو کرده و به شناخت و البته یقین رسیده است. او با حجاب بود نه به این دلیل که در خانوادهای مذهبی متولد شده، مرید امام بود نه به خاطر اینکه جو غالب سالهای منتهی به پیروزی انقلاب و بعد آن اینگونه میطلبید؛ مدافع شهرش بود نه به این علت که سرپناهی نداشت و به ناچار در خرمشهر مانده و از آن دفاع کرده بود. همانطور که در این کتاب خواهید خواند، صباح وطنخواه نمایندهای است از نسل انقلابی آن سالها، با آگاهی و بصیرت مسیر زندگی و عقیدهاش را انتخاب کرد و پای تمام سختیها و مشکلاتش ماند.
علت روایت کردن خاطرات صباح وطنخواه را در این اثر پس از سالها سکوت میتوان حوادث سال 88 عنوان کرد، به گفته خودش: وقتی دیدم ما با سکوتمان یک قدم کنار کشیدیم، اما در عوض دشمن با هیاهو چندین قدم به سمت ما آمد و سعی کرد جای حق و باطل را در نگاه مردم عوض کند، دیگر نتوانستم سکوت کنم. حالا احساس تکلیف میکنم و امیدوارم با روایت آنچه در سالهای گذشته بر من و دوستان هم رزم رفته بتوانم دلی را نرم و اندیشهای را بیدار کنم.
کتاب حاضر در سی فصل نوشته شده و میتوان آن را به عنوان اثری مکمل و یا حتی شگفتانگیزتر از کتاب «دا» نام برد.
بریدهای از کتاب صباح
بعد از کلی جابهجایی و از این شهر به آن شهر رفتن، سال 1350 بالاخره در خرمشهر ساکن شدیم. زمینی که آقام خریده بود پشت گمرک و در محلۀ «سنتاپ» بود. او همراه حاجحبیب، یار و دوست قدیمیاش و دو نفر از دوستانش هرکدام حدود سیصد متر زمین در کنار هم خریده و شروع کرده بودند به ساختوساز. از چمنبید که رفتیم بروجرد، آقام به خاطر سختی کار و دوری از خانواده از شرکت راهسازی آمد بیرون. بعد از بیرون آمدن، مسئول یک شرکت تریکوبافی که دفتر مرکزیاش در تهران بود، به او پیشنهاد کار داد. او به آقام گفته بود: «نرو خرمشهر بیا تهران، من اینجا بهت یک خانه خوب و وسایل زندگی و امکانات میدهم تا همینجا زندگی کنی.» اما آقام بهخاطر عرق مذهبیاش گفته بود که از جوّ تهران و خیابانهایش با آن بیحجابیها خوشم نمیآید و ترجیح میدهد برود خرمشهر. نظر مامان و فوزیه به عنوان دختر بزرگ خانه هم همین بود. آنها هم خرمشهر را بیشتر دوست داشتند. اصلاً همهمان خرمشهر را دوست داشتیم. همان سال، آقام در خرمشهر در شرکت واردات لوازم خانگی «گیپسون» به عنوان راننده تریلی استخدام شد. او از گمرک، کالاهای وارداتی امریکایی شرکت را به تهران میبرد. تفاوت کار در این شرکت با شرکتهای راهسازی در این بود که آقا دیگر ماهها دور از خانه نبود و بعد از بردن بار به تهران یا شهرهای دیگر برمیگشت پیشمان و تا بردن بار بعدی کنارمان بود. آقا معمولاً هفتهای یک سرویس میرفت و میآمد. تا خانۀ جدید درست شود، چند ماهی در خرمشهر مستأجر بودیم. خانه که به نیمه رسید، اسباب و اثاثیهمان را جمع کردیم و بعد از چند سال خانهبهدوشی رفتیم در آن مستقر شدیم. بااینکه خانۀ جدید نیمهکاره بود، همین که میدانستیم متعلق به خودمان است و دیگر قرار نیست سر سال اسبابمان را جمع کنیم و برویم شهر دیگری، خیلی راضی بودیم. با اینکه وضع مالی خوبی داشتیم و در مضیقه نبودیم، اما آقا نمیرسید برای ساخت و اتمام خانه وقت بگذارد. برای همین یک سال طول کشید تا تکمیل شود.
مشخصات
-
شابک:
9786000329679
-
قطع:
رقعى
-
تعداد صفحه:
608
-
نویسنده:
فاطمه دوستکامی،
پدیدآورندگان
-
نویسنده یا مولف کتاب صباح
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.