ساجی

خاطرات نسرین باقرزاده همسر شهید بهمن باقری
  ‌در کتاب «ساجی» جنگ تحمیلی با یک نگاه انسان‌دوستانه، روایت می‌شود. نسرین باقرزاده، راوی این کتاب، هرگز فکرش را هم نمی‌کرد‌که روزی جنگ وارد خانه‌اش شود.‌او بدون سلاح می‌‌خواهد از کیان و خانوا..ادامه
  • قیمت: 345,000 تومان

در دسته‌بندی ،

توضیحات و مشخصات

 

‌در کتاب «ساجی» جنگ تحمیلی با یک نگاه انسان‌دوستانه، روایت می‌شود. نسرین باقرزاده، راوی این کتاب، هرگز فکرش را هم نمی‌کرد‌که روزی جنگ وارد خانه‌اش شود.‌او بدون سلاح می‌‌خواهد از کیان و خانواده‌اش دفاع کند و بسیاری از اقوامش شهید می‌شوند. وقتی همه چیزش را از دست می‌دهد، همچنان در پایان کتاب به بازسازی خرمشهر امید دارد.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌

ساجی، عنوان کتابی است که از سال‌های کودکی نسرین باقرزاده در خرمشهر شروع شده و تا زمان جنگ در این شهر ادامه پیدا می‌کند. چند روز نخست جنگ خانواده باقرزاده در خرمشهر بودند، اما به ناچار خرمشهر را ترک کرده و مانند دیگر زنان حاضر به شیراز روانه می‌شوند، ولی مردها در خرمشهر مانده و از این شهر حفاظت می‌کنند. در این دوران اتفاقات مختلفی می‌افتد که جذابیت‌های خاصی دارد. بانوان یا به خرمشهر و بوشهر یا در شهرهای دیگر پراکنده می‌شوند، اما راوی این خاطرات به خاطر اینکه در خرمشهر می‌ماند و کنار همسرش قرار دارد به شهرهای گوناگون مثل قم، ماهشهر و آبادان رفته و مدتی را در این شهرها زندگی می‌کند. وی روزها و شرایط سختی را می‌گذراند و سال‌های پایانی دوباره به خوزستان باز می‌گردد تا اینکه در 29 فروردین 1367 سردار باقری به شهادت می‌رسد.

بریده‌ای از کتاب ساجی

چقدر لاغر شده بود سیاه و قد بلندتر با موهایی آشفته و ریش و سبیل بلند درب و داغان از شادی گریه میکردم و دورش میچرخیدم همه وجود بهمن خنده بود. ما دیوانه وار دست می زدیم و یکی میخواند ____________ واویلا لیلی... واویلا لیلی.../ دوست دارم خیلی - تو لیلی من مجنون / تو شادی من دل خون - مبادا روزی مال کسی باشی / مبادا یک شب در هوسی باشی - سعید و حمید آن وسط بندری میرقصیدند. بهمن در حلقه ما گیر افتاده بود میخندید و با شادی ما شاد بود و گاه برای دل نزار ما هم شده شانه هایش را می لرزاند. به من نگاه کرد چشمان بادامیاش از شادی برق میزد اشاره کرد همراهش برقصم اشکهایم را پاک کردم نمیخواستم این حال خوب را خراب کنم الکی هر دو دستم را در هوا تکان دادم فروزان از پشت کتفم را گرفت و هلم داد در آغوش بهمن صدای کف و سوت به هوا رفت بهمن آغوش باز کرد و من سر روی سینه اش گذاشتم

مشخصات

  • نویسنده:

    بهناز ضرابی‌زاده،

  • شابک:

    9786000329280

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    404

  • سال انتشار شمسی:

    1400

  • نوبت چاپ:

    6

  • جلد کتاب:

    شومیز

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

  1. کاربر سایت

    خاطرات بانوان خرمشهری و آبادانی بیشتر تو دل جنگ می‌ره چون شهر خودشون بود که گرفتار جنگ شد سبک و سیاق این کتاب هم دقیقا همین قدر شیوا و جذابه. باتشکر از خانم ضرابی زاده و سوره مهر.

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد