برگی از یک زندگی، جلد 32

براساس زندگی سردار شهید عبدالحسین برنسی
کتاب برگی از یک زندگی، نوشته زهرا سیادت موسوی، داستانی خواندنی و زیبا بر اساس زندگی سردار شهید عبدالحسین برونسی از روز اول تولد تا شهادتش در عملیات بدر است...ادامه
  • قیمت: 40,000 تومان

در دسته‌بندی

توضیحات و مشخصات

کتاب برگی از یک زندگی، نوشته زهرا سیادت موسوی، داستانی خواندنی و زیبا بر اساس زندگی سردار شهید عبدالحسین برونسی از روز اول تولد تا شهادتش در عملیات بدر است.

زهرا سیادت موسوی در کتاب برگی از یک زندگی داستان زندگی سردار شهید عبدالحسین برونسی را نوشته است. مردی که در آرزو و اشتیاق شهادت می‌سوخت و بعد از سال‌ها، در جنگ میان ایران و عراق در عملیات بدر به شهادت رسید. او یک آرزوی دیگر هم داشت و آن مفقود الاثر شدنش بود. هرچند این آرزو هم تاحدی متحقق شد اما بهرحال پس از ۲۷ سال دوری از وطن، در اردیبهشت سال ۱۳۹۰ پیکرش در شرق رود دجله، به همراه دوازده شهید دیگر پیدا و به میهن منتقل شد. برگی از یک زندگی، داستان عبدالحسین برونسی است که سوم شهریور ۱۳۲۱ در روستای «گلبوی کدکن» از توابع تربت‌حیدریه به دنیا آمد. از همان کودکی با همسالانش تفاوت داشت. وقتی در کلاس چهارم دبستان در تنها مدرسه روستایشان درس می‌خواند، به دلیل فضای نامناسب تحصیل آن زمان، مدرسه را رها کرد و از آن پس به پیشنهاد پدرش به یادگیری قرآن در مکتب‌خانه پرداخت. او در دوران سربازی نیز اتفاقات عجیبی را پشت‌سر گذاشت، ایمانش را محک زدند و از آن امتحان سربلند بیرون آمد. مدتی در زندان‌های ساواک شکنجه شد و در نهایت در روز ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر، در شرق رود دجله به شهادت رسید.

اگر دوست دارید با زندگی رزمندگان و شهدا آشنا شوید، کتاب برگی از یک زندگی را بخوانید.

بریده‌ای از کتاب برگی از یک زندگی

عبدالحسین با تعارف زن به داخل خانه رفت. خانه‌ای اشرافی با چینشی شاهانه. زن همان‌طور چادر به دهان، جلوی پله‌هایی که به طبقهٔ بالا راه داشت ایستاد و اتاقی را به عبدالحسین نشان داد و گفت: «خانم آنجا هستند.» عبدالحسین که حسابی گیج شده بود، همین‌طور که پله‌ها را بالا می‌رفت، زیر لب می‌گفت: «من نمی‌فهمم، آخه چه معنی داره؟ اصلاً چرا یه سرباز باید بره از یه خانم دستور بگیره.» در اتاق باز بود و معلوم بود کسی منتظرش است. به‌آرامی در زد و گفت: «یا الله... چند بار تکرار کرد تا اینکه صدای نازک زنی به گوش رسید: «نمی‌خواد یا الله بگی، بیا تو!» عبدالحسین تردید داشت قدم جلو بگذارد، سرش را پایین انداخت و به‌آرامی وارد شد. اما هنوز چند قدمی جلوتر نرفته بود که چشم‌هایش را بست و به عقب برگشت. زنی جوان روی مبل نشسته بود و بی‌خیال به او چشم دوخته بود، آن هم با دامنی کوتاه و پاهایی که روی هم انداخته بود. عبدالحسین با دیدن این فضا، پله‌ها را به‌سرعت پایین رفت و به صدای زن که پشت سر هم صدایش می‌زد توجهی نکرد. زنی که به نظر می‌رسید خدمتکار خانه است، دنبالش راه افتاد و با تعجب گفت: «چرا نرفتی تو؟ چرا جواب خانوم رو نمی‌دی؟» ‌ با این وضع من یک دقیقه هم نمی‌تونم تو این خونه دووم بیارم. زن با نگرانی گفت: «پسرم لگد به زندگیت نزن، برگرد.» عبدالحسین با جدیت جواب داد: «بمیرم هم برنمی‌گردم تو این جهنم.» زن که دستپاچه شده بود، ادامه داد: «اگه اینجا بند نشی می‌کشنت‌ها.» عبدالحسین که گوشش بدهکار این حرف‌ها نبود با عجله به سمت در خروجی دوید و در را پشت سرش محکم بست. کوچه خلوت بود. سرش را برگرداند و به خانهٔ ویلایی، که بعدها فهمید متعلق به یک سرهنگ عالی‌رتبه است، نگاه کرد و نفس راحتی کشید. حالا مانده بود چطور خودش را به پادگان برساند. نیم ساعتی زیر آفتاب سوزان ظهر پیاده رفت. قطره‌های عرق روی پیشانی‌اش نشسته بود. گرمای عجیبی بود. آن‌قدر پیاده رفت تا اینکه با شنیدن صدای ماشینی ایستاد. راننده وانت برایش نگه داشت و او را تا نزدیک پادگان رساند. فرمانده با دیدن عبدالحسین تعجب کرد و بعد از فهمیدن رفتار او دستور داد به مدت یک هفته تمام توالت‌ها را تمیز کند...

مشخصات

  • نویسنده:

    زهرا سیادت موسوی،

  • شابک:

    9786000317492

  • قطع:

    پالتویی

  • تعداد صفحه:

    80

  • سال انتشار شمسی:

    1397

  • نوبت چاپ:

    1

  • جلد کتاب:

    شومیز

پدیدآورندگان

لیست ها و مجموعه ها

Main collection image
Collection image 1
Collection image 2

قصه فرماندهان

مشاهده لیست

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد