دیار عیاران
جلوههای فرهنگ عامه در داستان سمکعیار- قیمت: 55,000 تومان
در دستهبندیپژوهش هنر
توضیحات و مشخصات
سمک عیار اثر شگفتانگیزی است به قلم فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی که در آن داستانی پر پیچ و تاب و هیجانآور را از عیاران، تعریف میکند. عیاران جوانمردانی بودند که به فقرا و نیازمندان کمک کرده، عدالت را برای ثروتمندان و فاسدان به ارمغان میآورند، و اصل برادری را آن طور اجرا میکنند که با دوستی، وفاداری و اصول خانوادگی پیوند خورده است. ماجراجوییهای آنها در پسزمینهی افسانهای از ایران باستان، مملو از شاهزادگان و نجیبزادگان در تنگنای عشق، وزیران و جادوگران شرور و حاکمان بلندمرتبه، دوشیزگان وسوسهگر، خواجههای عجیب و غریب، حیوانات استثنایی قلعههای تسخیرناپذیر و خلاصه هر آنچه از دنیایی است که در هزار و یک شب نیز دیده میشد.
ماجراهای اصلی سمک عیار پیرامون تاریخچهای کهن و قصههایی شفاهی است که در آن خورشیدشاه، عاشق مه پری، دختر فغفور چین میشود. در حالی که هر دو عاشقانه یکدیگر را دوست دارند، بسیاری از شخصیتهای شیطانی از یک جادوگر گرفته تا یک وزیر شرور، از یک شاهزاده طرد شده از کشوری دیگر گرفته تا یک عیار رقیب و وفادار به یک حاکم دشمن، برای دور نگه داشتن آنها از هم توطئه میکنند. سمک عیار، با حفظ ایمان به اصول عیاری خود، خویشتن را وقف کمک به این زوج میکند. داستان عشقی پر ستاره آنها شاهد پیچشها و خیانتها و فرارهای معجزه آسایی است که فرامرز بن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی آنها را به بهترین نحو ممکن توصیف کرده است. خط داستانی و ماجراهایی که رخ میدهد به طرز شگفتآوری سرگرمکننده است و نویسنده با نگارش سمک عیار، شاهکاری برای تمام اعصار به یادگار گذاشته است. دورهی شش جلدی این کتاب، توسط انتشارات آگاه، به چاپ رسیده است.
بریدهای از کتاب دیار عیاران
سمک عیار به شهر شمشاخ میرود و پس از آنکه به جهانافروز، دختر شاه شمشاخ، قول میدهد که سر قوقاش را برای او بیاورد، هنگام نشستن در پیش دختر به او میگوید: «ای دختر دست به من ده.» دختر دست به وی داد. گفت: «به گواهی یزدان و به حضور مادر و پدرت و دایه، که این جایگه حاضرند، مرا به برادری قبول کردی؟» دختر گفت: «کردم. بدین جهان و بدان جهان.» عالمافروز گفت: «من تو را به خواهری پذیرفتم.» البته، چندین جای به مادرخوانده و فرزندخواندگی نیز اشاره شده است. در بخشی از داستان رابین (یکی از غلامان کاوه) گلبوی (زن فرخروز) را میدزدد و به دنبال پناهگاهی برای پنهان کردن وی است. با خود گفت: «کجا روم. هر کجا که روم شهر جام است و مرا میشناسند... » تا اندیشه کرد او را یاد آمد که مادرخواندهای هست در شهر حامیه. گفت: «به سرای وی روم که اگر ده سال باشد، آن جا نعمت هست... » آتشک گفت: «ای پهلوان، مادرخواندهای دارم، در این نزدیکی سرای اوست. اما دیری است تا او را ندیدهام.» آن پیرزن گفت: «من شوهر ندارم و فرزند نیست و نام من شمامۀ دلال است. دلالگی کنم و هیچ کس ندارم بهجز پسرخواندهای.»
مشخصات
-
نویسنده:
منصوره گرجی،
-
شابک:
9786000302771
-
تعداد صفحه:
284
پدیدآورندگان
-
نویسنده یا مولف کتاب دیار عیاران
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.