بالهای خیس
نمایشنامه رادیویی- قیمت: 75,000 تومان
توضیحات و مشخصات
کتاب بالهای خیس نوشته داریوش روحی، یک نمایشنامه نسبتاً کوتاه رادیویی است که به ماجرای غواصان دستبسته عملیات کربلای چهار در جنگ ایران و عراق میپردازد که در اروندرود زنده به گور شدند.
این کتاب داستان محسن و خواهر کوچکش آتنه را روایت میکند که پدر و مادرشان در یک تصادف کشته میشوند. عمویشان به نام ماشاالله تصمیم میگیرد آنها را به خانه خودش در اردبیل ببرد، اما محسن با این تصمیم مخالف است و دوست دارد با خواهرش به خانه خودشان برگردد. محسن بعد از چندی به همراه دوستش راهی جبهه میشود و خواهرش را به یکی از همسایهها میسپارد. هر چقدر عمو ماشاالله به اهواز میرود تا او را راضی به بازگشت کند موفق نمیشود و اتفاقات مختلف دیگری در این بین روی میدهد.
بریدهای از کتاب بالهای خیس
غلامرضا: [مبهوت] اینجا چه خبره؟! میثم: [ناباورانه] حاجی منور میزنن! محسن: همهجا مثل روز روشن شد! حسین: [با فریاد] تله... افتادیم توی تله. عملیات لو رفته بچهها. [در همین لحظه، صدای رگبار گلوله از دو طرف آنها بلند میشود. / هیاهویی در آب درمیگیرد. / از اینجا به بعد در خلال گفتوگوها صدای فریاد رزمندهها را میشنویم که یکییکی مورد اصابت گلوله قرار میگیرند. / لحظاتی هم زیر آب میرویم و دست و پا زدن رزمندهها و صدای زوزۀ گلولهها را در زیر آب میشنویم.] حسین: توی نیزارهان... از دو طرف دارن بهمون شلیک میکنن... اسلحههاتون رو بکشید بیرون... یالا [شروع به تیراندازی میکند.] غلامرضا: [با خشم اسلحه میکشد.] چرا قایم شدید؟ بیایید جلو بُزدلهای بعثی! [غلامرضا شروع به تیراندازی میکند. لحظهای بعد گلولهای به او اصابت میکند. / میثم با دیدن این صحنه نام غلامرضا را فریاد میزند و دست و پا زنان خود را به او میرساند.] میثم: غلامرضا... چی شد اخوی؟! غلامرضا: [در حال جا دادن] خوابم تعبیر شد میثم... توی خواب دیدم... اروندرود رو دارم از بالا میبینم... خیلی بالا... اونقدر بالا که فقط... یه خط مارپیچ روشن دیده میشد... میثم: [با بغض] نه غلامرضا... طاقت بیار... غلامرضا:... [با تهماندۀ جانش] حلالم کن اخوی.
مشخصات
-
شابک:
9876000306472
-
قطع:
رقعى
-
تعداد صفحه:
138
-
سال انتشار شمسی:
1396
-
نویسنده:
داریوش روحی،
پدیدآورندگان
-
نویسنده یا مولف کتاب بالهای خیس
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.