کل شهر را می شد از بالای این قلعه نگاه کرد. در داخل این قلعه چند نفر از نیروهای دیده بانی توپخانه حضور داشتند که به ما اجازه ورود ندادند؛ بنابراین قدم زنان به مقر اعزام نیرو برگشتیم. هنوز در حال و هوای زیارت و گشتن شهر بودم که ناگهان صدای سوت و انفجار مهیبی زمین را لرزاند.
همه زمین گیر شدیم. انفجار بسیار وحشتناکی بود؛ اولین گلوله توپی بود که در آن چند روز نزدیک ساختمان اعزام نیرو منفجر شد. تا به حال چنین انفجاری ندیده بودم . فقط گاهی در فیلم های سینمایی جنگی آلمانی مشابه آن را دیده بودم؛ آن هم نه به آن شدت .بدنم مثل بیدبه لرزه افتاد و قدرت و تسلط بیانم را از دست دادم. هراسان اطرافم را نگاه می کردم و می گفتم...
محتوای کتاب :
متوسط
اثر گذاری متن :
متوسط
طرح جلد :
متوسط
کیفیت چاپ :
متوسط
وارد شوید
برای اینکه بتوانید کتاب را ارزیابی کنید ابتدا باید وارد حساب
کاربری خود بشوید.