برسد به دست خانم ف

خاطرات سیداحمد نبوی
کتاب برسد به دست خانم ف؛ خاطرات سید احمد نبوی، داستان دوران جنگ یکی از جانبازان دفاع مقدس و یکی از اعضای گردان انصارالرسول را روایت می‌کند که توسط راحله صبوری گردآوری شده است؛ خاطراتی که در بهبوهه‌ی ع..ادامه
  • قیمت: 98,000 تومان
    + -

توضیحات و مشخصات

کتاب برسد به دست خانم ف؛ خاطرات سید احمد نبوی، داستان دوران جنگ یکی از جانبازان دفاع مقدس و یکی از اعضای گردان انصارالرسول را روایت می‌کند که توسط راحله صبوری گردآوری شده است؛ خاطراتی که در بهبوهه‌ی عملیات کربلای یک و مجروح شدن‌ها شکل می‌گیرد.

برخی فکر می‌کنند ادبیات جنگ شکل و شمایل مردانه دارد، اما این اثر نشان می‌دهد که این تفکر اشتباه است. کتاب برسد به دست خانم ف، ادبیاتش را به جای توصیف جنگ به سمت پشت جبهه‌ها و در دل خانواده برده است. این کتاب به شکلی عاشقانه به خاطرات مشترک سید احمد نبوی و همسرش و نامه‌هایی می‌پردازد که بین این دو در طول دوران هشت سال دفاع مقدس رد و بدل ‌می‌شد.

راحله صبوری در سال 1392 از طریق چند نوار کاست قدیمی که از سال 1367 باقی مانده بود، با صحبت‌ها و خاطرات سید احمد نبوی آشنا شد. مدتی بعد اسناد و نامه‌های بی‌شماری از این جانباز به دست او رسید که وی را مجاب کرد تا به تدوین و گردآوری این کتاب مشغول شود. صبوری معتقد است نامه‌ها، زشتی جنگ را در نظر انسان‌ها، به سمت زیبایی زندگی می‌کشاند و پیامی که برای مردم دارد این است که جنگ نه تنها زندگی را از آن‌ها نگرفته بلکه با وجود آن به حقیقت زندگی دست یافته و از نو متولد شدند.

تدوین این کتاب به شیوه خاطره‌نویسی انجام شده و در پایان هر فصل تعدادی سند و عکس که اطلاعات ضروری را در اختیار شما قرار می‌دهد ارائه شده است. احمد نبوی در مورد چاپ خاطراتش می‌گوید: “من روایت جنگ را گفتم و راجع به نامه‌ها نوشتم. خانم صبوری ایده کتاب را به من داد، وقتی گفتند که چه مدارکی از نامه‌ها و خاطرات دفاع مقدس وجود دارد، من نامه‌ها را دادم که در نهایت به نظرم فضای کتاب به سمت درام رفت.”

بریده‌ای از کتاب برسد به دست خانم ف

با خود گفتم: «چه کنم؟ حالا باید او را بکشم! اما چطوری؟ اگر تیر بزنم خلاف دستور است، با سر نیزه هم که نمی‌شود. شاید هم او موفق شود مرا بکشد.» کمرم از ترس و اضطراب خشک شده بود. لرزشی در بدنم احساس کردم. با خود گفتم: «چطور با آن وضعیت خود را لای نیزارها کشانده و از دید بچه‌های ما مخفی مانده است؟ شاید خود را کشانده لای نیزارها تا در فرصتی مناسب راه فرار را پیدا کند. شاید هم خواسته اسیر شود و زنده بماند. شاید هم پوتین‌های غنیمتی عراقی‌ام را دیده و فکر کرده عراقی‌ام!» آن پوتین‌ها را بچه‌ها از خط مقدم آورده بودند و وقتی دیدند پوتین خودم برایم تنگ شده و پایم را زخمی کرده، آن را به من دادند. حالا بلای جانم شده بود پوتین عراقی. کمی پایم را جابه‌جا کردم بلکه از دستش رها شوم؛ اما او با تمام توانش پایم را چسبیده بود و قصد رها کردنش را نداشت. برای همین محکم ایستادم و تمام وزنم را انداختم روی دو پا که نیفتم. وقتی تعادلم را به دست آوردم، با پای چپم ضربه‌ای محکم به صورتش زدم. ضربه آن‌قدر کاری بود که صدای شکستن استخوان‌های صورتش به وضوح آمد و متعاقب آن دستش شل شد و مچ پایم را رها کرد. پایم را که رها دیدم، دنبال دو پای قرضی بودم که تندتر بدوم و تا می‌توانم از آن جا دور شوم. چند دقیقه‌ای بدون اینکه پشت سرم را نگاه کنم، دویدم و محکم به نفر جلویی‌ام در ستون خوردم. کمی سر و صدا شد و نظم ستون به هم ریخت. شاهمرادی گفت: «ساکت، ساکت! چه خبر است؟!»

مشخصات

  • شابک:

    9786000305215

  • تعداد صفحه:

    522

  • سال انتشار شمسی:

    1396

  • نویسنده:

    راحله صبوری،

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد