پناهگاه بی پناه

خاطرات بازماندگان بمباران پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه
کتاب پناهگاه بی‌پناه اثر مهناز فتاحی خاطرات بازماندگان بمباران پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه است. بیست و ششم اسفند سال 66 روزی غمبار برای کرمانشاه بود. در این روز پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه مورد اصابت ..ادامه
  • قیمت: 65,000 تومان
    + -

توضیحات و مشخصات

کتاب پناهگاه بی‌پناه اثر مهناز فتاحی خاطرات بازماندگان بمباران پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه است. بیست و ششم اسفند سال 66 روزی غمبار برای کرمانشاه بود. در این روز پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه مورد اصابت موشک قرار گرفت و بیش از سیصد نفر در این پناهگاه شهید و زخمی شدند.

 

بیشتر شهدا و زخمی ها را زنان و کودکانی تشکیل می‌دادند که به خاطر در امان ماندن از بمباران‌های رژیم بعثی عراق به این مکان پناه می‌بردند. غافل از این که موشک دقیقاً ازهواکش پناهگاه وارد و باعث ویرانی و آتش سوزی شد. تنها چند روز به آغاز سال نو مانده بود. بچه‌ها با خوشحالی و شادی لباس نو می‌خریدند و سبزه عید می‌کاشتند. آن‌ها داخل پناهگاه با هم بازی می‌کردند و فکر می‌کردند سقف پناهگاه امن‌ترین جاست. اما ورود ناجوانمردانهٔ موشک بعثی آن هم دقیقاً از هواکش پناهگاه باعث فاجعه‌ای بزرگ شد. گویا منافقین گرای دقیق هواکش را به نیروی دشمن داده بودند.

مهناز فتاحی پس از سال‌ها دنبال بازماندگان این پناهگاه رفت و سعی کرد روایت بمباران این پناهگاه را از چشم مردم شهر ببیند. از زبان امدادگران هلال احمر، نیروهای آتش نشانی، بسیجیان، نیروهای انتظامی، پرستاران، خبرنگاران، کسبه، مردم محله، زخمی‌ها و خانوادهٔ شهدا و…. فتاحی سه سال برای نوشتن کتاب پناهگاه بی‌پناه زمان صرف کرده است. کتاب سه بخش دارد بخش اول نگاهی به شرح ماجرا به صورت پژوهشی دارد و در بخش دوم خاطرات بازماندگان بمباران پناهگاه بی‌پناه می‌آید. در بخش سوم مستندات و تصاویر در معرض دید قرار می‌گیرد.

ماجرای پناهگاه از زبان سی و سه نفر روایت می‌شود و هرکدام تلاش کرده‌اند که با یادآوری آن حادثهٔ تلخ به شرح ماجرا بپردازند. بسیار قصه‌ها در دل این کتاب هست که در جای خود شنیدنی و گاه باورنکردنی است.

آقای خدادادی یکی از بازماندگان ماجراست که همسر و چهار فرزندش را در پناهگاه از دست می‌دهد و زمانی که با شیشهٔ شیر فرزندش به پناهگاه برمی‌گردد می‌فهمد که همهٔ عزیزانش را از دست داده است. آقای ملک نگاه با یکی از پسرانش بیرون پناهگاه می‌ماند و خانم و فرزند دیگرش به داخل پناهگاه می‌روند و هرگز دیگر به خانه بر نمی‌گردند.

بریده‌ای از کتاب پناهگاه بی پناه

مرادی که داخل ،رفت ما از سوراخی که درست کرده بودیم دستمان را داخل میکردیم و چیزهایی که به دستمان می رسید بیرون میکشیدیم دستم را توی سوراخ کردم و تا آنجایی که جا داشت تنهام را آویزان کردم تا بتوانم از داخل سوراخ چیزی بردارم. دستم به دست کسی خورد خوشحال شدم و سعی کردم دست را بکشم با خودم گفتم خدا را شکر که اولین نفر دارد نجات پیدا میکند. وقتی دست را بیرون کشیدم از دیدن آن نزدیک بود از حال دست یک زن بود؛ دست سوخته ای که النگوهایش بروم. هنوز به آن آویزان بود و سوخته و سیاه شده بود!

مشخصات

  • شابک:

    9786000301675

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    312

  • نویسنده:

    مهناز فتاحی،

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد