توضیحات
ناشر:
سوره مهر
تعداد صفحات:
216
شمارگان:
2500
نوبت چاپ:
اول
شابک:
978-600-03-0275-7
سال چاپ اول:
-
قطع کتاب:
رقعی
از کتاب : ابوجاسم وارد حمام شد. یک دفعه یاد خوابم افتادم. به طرف عادل رفتم و دیدم با سیم برق ور میرود. وقتی آب داغ میشد، باید سر لخت سیم را از داخل منبع آب بیرون میآوردند، وگرنه با ریختن آب روی سر و کلهمان، دچار برقگرفتگی میشدیم. عادل را صدا زدم و گفتم: «میخوای چه کار کنی؟» او که از دست ابوجاسم عصبانی بود، گفت: «دیگه جونم به لبم رسیده. میخوام بکشمش و همه رو از شرش خلاص کنم.» او را از فکرش منصرف کردم و گفتم دیشب خوابش را دیدهام. چند روزی گذشت. سیدمحمد ابوجاسم دنبال عادل آمد. گفت پنکه خراب شده و از عادل خواست برود درستش کند. عادل رفت و زیاد طول نکشید که برگشت. انگار ابوجاسم فهمیده بود که آن روز عادل قصد داشته او را بکشد. عادل را به اتاق برده و گفته بود: «پنکه خراب نیست ولی مغز تو خرابه.» فشنگی توی اسلحهاش گذاشته و گفته: اگر این رو به تو بدم، من رو میزنی؟» عادل میگفت: «گفتم آره، میزنم. ابوجاسم عصبانی شد، لگد و کشیدهای به صورتم زد و گفت: «امشی، روح.» (گمشو، برو.)