سفر به ریشهها
مجموعه داستان- قیمت: 20,000 تومان
در دستهبندیداستان کوتاه
توضیحات و مشخصات
کتاب سفر به ریشه ها نوشته راضیه تجار است. این کتاب مجموعهای از ۹ داستان جذاب با نامهای پاییز، رنگینکمان، آن سوی دیوار، سفر به ریشهها، ناگه غروب کدامین ستارهها، کوچه اقاقیا، آن زن، قاب انتظار و هودج است.
داستان انسان را از زندگی روزمره جدا میکند و فرصت تجربههای تازه به او میدهد. داستانهای این کتاب هم متنوع هستند و هم خط روایی جذابی دارند و با زبانی ساده و گیرا شما را با خود همراه میکنند.
بریدهای از کتاب سفر به ریشهها
پاییز و غروبهای زودرس و دایه که قصه میگفت و تو که چون خون در تمام آنها جاری بودی. بانگاهی فسفری که از میان تاریکی به سوی دلم، نقبی از نور میزد. ـ اما تا دست دراز میکردی لمسم کنی، دایه خوابش میبرد و گم میشدم. ـ کوچک بودم. میآمدم به جنگل، برای گرفتن پروانه و سنجاقک و ملخهای هزاررنگ. اما بیشتر از اینها، وسوسهٔ دیدن دختری را داشتم که در قصهها سرگردان بود. ـ من در قصهها سرگردان نبودم. من سرگردان جنگل بودم. ـ میان مشتهای عرقکرده، تیلههایی را میفشردم، که رنگهای پاییزی میانشان، شعله میکشید. میآمدم تا آنها را به تو هدیه کنم. اما در هیچسویی نبودی. ـ مثل طوطی سبز، میان شاخههای سبز، گم بودم و تو نمیدانستی، که در توام یا بیرون از تو. ـ پاییز بود و آسمان آبی و آفتاب که رنگپریده بود. به مدرسه میرفتم. معلم ذرهای از مهر تو بود و تو نبود. به من یاد میداد بنویسم، آب، شب، خورشید. اما من فقط اسم تو را مینوشتم و به هزارنامت میخواندم که، پاسخی نبود. ـ من صدایت را نمیشنیدم. من صدای جنگل را میشنیدم. لکههای جوهر روی انگشتانم بود و مشقها چه فراوان. درگذر از کوچههای عمر، سینه به سینهٔ پریهای کوچکی میشدم با چشمهای آهویی که طرحی از تو بودند. ـ اما خیالت میان شاخهها، سرگردان بود به دنبال من. ـ کی و کجا یافتمت؟! در جنگل، وقتی که درختها، در هجوم بیدریغ پاییز، میمردند. ـ درختها میدانستند که چقدر دوستت دارم و قطرههای آب که روی عریانی تنت میدرخشیدند. و نور خورشید که در گذر از بلور اندامت طیفی میساخت. بین ما یک جنگل بود، پر از برگهای سوخته، درختهای شکسته، ریشههای پوسیده و پاییز که پا دراز کرده بود تا آن سر دنیا. ـ من از پاییز نمیترسیدم. ـ با برگهای مرده برج میساختم. برجهای طلایی، قهوهای و ارغوانی. ـ با حرکت سرانگشتی ویرانشان میکردم. ـ به دستهایت میآویختم، چون ریسمان به چرخ چاه. تا از سیاهیها بیرون بیایم، تو کمکم میکردی. ـ و بعد رهایت میکردم. ـ پاییز رنگ زرد زده بود تمام درختها را. مثل اینکه جنگل، هرگز به سبز بودن، نیندیشیده بود. ترسیدم که در تن تو هم لانه کند. تو را به خانهام خواندم. ـ مرا که وحشی بودم با عطر و بویی سکرآور. ـ پنجرهها را باز کردم، رو به نور. هزار پنجره را، تا هوای تازه، جاری شود به سویت. ـ اما من نخندیدم. من زندان را دوست نداشتم. ـ برایت کتاب خواندم. تلاش کردم که با زندگی شهری آشنایت کنم. ـ من به گلها و نمناکی زمین و آواز غوکها فکر میکردم.
مشخصات
-
نویسنده:
راضیه تجار،
-
شابک:
9789645066923
پدیدآورندگان
-
نویسنده یا مولف کتاب سفر به ریشهها
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.