عکسی بالای دست‌ها

مجموعه داستان چهارمین جشنواره داستان انقلاب (بزرگ‌سال)
کتاب عکسی بالای دست ها نوشته گروهی از نویسندگان است. این کتاب که به همت انتشارات سوره مهر منتشر شده است مجموعه ۱۲ داستان برگزیده چهارمین جشنواره داستان انقلاب است...ادامه
  • قیمت: 32,000 تومان
    + -

توضیحات و مشخصات

کتاب عکسی بالای دست ها نوشته گروهی از نویسندگان است. این کتاب که به همت انتشارات سوره مهر منتشر شده است مجموعه ۱۲ داستان برگزیده چهارمین جشنواره داستان انقلاب است.

بریده‌ای از کتاب عکسی بالای دست‌ها

این کتاب شامل داستان‌های طعم رؤیای بهار، زمهریر، بازجویی، عکسی بالای دست‌ها، چشم‌خانه، بازی یک‌نفره، شبی که ماه درآمد، سرخ است رنگ خون، مادربزرگِ پیام مرده، طفیلی، یک بررسی موشکافانه، ماهرخ جان یاروی نویسنده! است.  این داستان‌ها اثر نویسندگان تازه‌کاری است که شروع به نوشتن کرده‌اند و توانایی‌شان را برای ادای دین به انقلاب اسلامی به‌کار گرفته‌اند.  خواندن کتاب عکسی بالای دست ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم بخشی از کتاب عکسی بالای دست ها «پیرمرد» تکیه‌کلام همیشگی‌اش است و من هم به شوخی، با لهجهٔ ارمنی، به او جواب می‌دهم: «سالام پاسر، ظوهر شوما باخیر!» بی‌اینکه لبخندی بر لبانش بنشیند، نزدیک بار می‌روم و یکی از صندلی‌های چوبی لهستانی سیاهِ پایه‌بلند پشت بار را عقب می‌کشم و همین که می‌نشینم، روی بار لم می‌دهم، کلاه پشمی کاموایی قهوه‌ای‌ام را، که تا روی گوش‌هایم آمده، با بی‌حوصلگی، درمی‌آورم و شالِ بافتنی کرم‌رنگ را تا می‌کنم و روی بار می‌گذارم و از توی قهوه‌جوشِ استیلِ روی بار نگاهی به خودم می‌اندازم و دستی به ریش تنبلی‌ام می‌کشم و موهای به‌هم‌ریخته و بلندم را، که زیر کلاه خوابیده، مرتّب می‌کنم و، همان طور که روی بار لم داده‌ام، چشم در چشمانش می‌دوزم که حالا لحظه‌ای از کارش دست کشیده است و، صرفاً برای اینکه حرفی زده باشم، می‌گویم: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است!» برق صلیب و زنجیر طلایی روی سینهٔ پشمالویش، که چند دکمه پیراهن سرمه‌ای‌اش را باز گذاشته، توی چشمم می‌زند و، همان طور که در چشمانم زل زده، می‌گوید: «دمت گرم و سرت خوش باد!» ـ اینکه بازم اینجاست؟! لحظه‌ای سرم را برمی‌گردانم و با ابرو اشاره می‌کنم به مرد میان‌سالی که مستْ گوشهٔ کافه نشسته و زرورق طلایی روی درب بطری سبزرنگ شیشهٔ «مارتینی» جلویش را با حوصله باز می‌کند. بعد، چوب‌پنبهٔ درش را برمی‌دارد و همین که آن را لبالب پُرْ توی گیلاسی که مقابلش هست می‌ریزد، همان طوری که خم شده، بیشتر وزنش را می‌اندازد روی میز و به حباب‌های ریز آن خیره می‌شود. کسانی که پاتوقشان اینجاست به او لقب «پیر میخانه» داده‌اند. می‌گویند اول توده‌ای بوده و بعد سر جریان شکستی عشقی کارش به اینجا کشیده است. سرم را که به سمت ادموند برمی‌گردانم، لحظه‌ای می‌بینم که به او خیره شده و می‌گوید: «پیر مای‌خانه‌ست دیگه.» از توی جیبم پاکت سیگار را درمی‌آورم و نخی گوشهٔ لبم می‌گیرانم و هر چه دنبال فندک می‌گردم آن را پیدا نمی‌کنم؛ پس بی‌خیالش می‌شوم و آن را با آتش فندک ادموند روشن می‌کنم. همین که دارم سیگارم را چاق می‌کنم، دستی به ریش و سبیل دوتیغه‌اش می‌کشد؛ با آن خط ریش چکمه‌ای که تا زیر گوشش آمده و به موی سفید نامرتب و سرِ تاسش می‌آید و با آن قد کوتاه و شکم بزرگش، که از میان دکمه‌های پیرهن سادهٔ تنگش بیرون زده، منظرهٔ طنزی را به وجود آورده. بی‌اینکه چیزی از او بپرسم، ادامه می‌دهد: «عاشق نابوده‌ای بابینی چه می‌کشد! چه خابر؟»

مشخصات

  • شابک:

    9786001756962

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    160

  • سال انتشار شمسی:

    1393

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد