نمای میانی:محمدرضا فردوسی، متولد ۲۳ اسفند سال ۱۳۴۲ در کرمان است. او در زمان جنگ، با سمت گروهبان دوم پیاده، در لشکر ۸۸ زرهی زاهدان، تیپ دوم خاش خدمت کرده است. فردوسی پس از جنگ در هوانیروز کرمان مشغول به خدمت شد. وی در زمان جنگ دفترچهای داشت که یادداشتهای روزانهاش را در آن مینوشت که بعدها به تشویق برادر و با حمایت دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری تصمیم به تدوین و چاپ آنها گرفت.
نمای دور:محمدرضا فردوسی (نویسنده کتاب): این کتاب نوشتههایی است که تاریخشان از سال ۱۳۶۱، یعنی قبل از حضورم در جبهه، شروع شده است و تا پایان جنگ ادامه دارد. من هر شب و هر روز وقایع و ماجراهای جبهه را، حتی اگر شده در چند خط، مینوشتم. یادداشتهای روزانه من از تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۶۱ شروع شده و آخرین نوشته مربوط به جنگ، که تاریخ دقیق آن را ثبت کردهام، مربوط به ۲۸ تیر ۱۳۶۶ است. در ادامه یادداشتهای روزانه، نوشتههای مربوط به سال ۱۳۶۶ تا پایان جنگ را گنجاندهام و از آنجا که تاریخ دقیق این نوشتهها را ثبت نکردهام، آنها را به ترتیب زمانی، در فصلی جداگانه و با عنوان خاطرات، پس از یادداشتهای روزانهام قرار دادهام. بخش پایانی این کتاب نیز شرح مختصری است از وقایع و اتفاقاتی که پس از جنگ بر من گذشت. همه این نوشتهها را تقدیم میکنم به کسانی که امروز بودنمان را مدیون رفتن آنها هستیم.
از کتاب:کمکم روحیهمان خشنتر میشود. غیر از این باشد، نمیتوانیم در جبهه میانی یا همان سومار خودمان، با عراقیهای تا دندان مسلح و بیرحم که به تأسیسات ما در دره سامواپا مشرفاند، دوام بیاوریم. ظهر، حسین با من سر شوخی را باز کرد. من هم خواستم بترسانمش، یک تیر هوایی شلیک کردم. فقط یک نبشی بالای سقف و مابقی چادر بود و نی. از قضا تیر به نبشی خورد و تکهای از آن کنده شد و مستقیم به پای حسین خورد؛ زیاد زخمیاش نکرد. هر دو میخندیدیم که چه مضحک پایش تیر خورده است. صفحه ۹۳