نمای میانی:غفارزادگان: داوود غفارزادگان بیش از دو دهه است که مینویسد و نشان طلایی جشنواره بزرگ برگزیدگان ادبیات کودک ونوجوان به عنوان یکی از بهترین داستان نویسان دو دهه تنها یکی از جوایز بیشمار اوست. غفارزادگان اردبیلی است و متولد ۱۳۳۸.
بایرامی: محمدرضا بایرامی نویسنده جنگ است. این نویسنده متولد ۱۳۴۰ بیش از دو دهه است که مینویسد و از میان آثارش کتاب «کوه مرا صدا زد» تاکنون چند جایزه دریافت کرده است.
نمای دور: داوود غفارزادگان: راستش من کشته مرده داستان کوتاهام و هیچ وقت از نوشتن داستان بلند و رمان به اندازه داستان کوتاه لذت نبردهام. زمان فشرده داستان کوتاه برخلاف زمان منبسط رمان فرصت حرافی و حاشیهپردازی به نویسنده نمیدهد. در داستان کوتاه تو با ننوشتن خودت را بیان میکنی، در رمان با نوشتن. به نظرم سفید خوانیهای یک داستان کوتاه خوب، عمیقتر، انسانیتر و حتی فراخ منظرتر از خیلی رمانهای حجیم است. و مهمتر از همه اینکه در داستان کوتاه نویسنده خواه ناخواه عصیانگر و ساختارشکن است، اما در رمان یک همراه است که سعی در جلب رضایت همراهان دیگر دارد. البته این صحبتها کلی و ذوقی است و نمیشود آن را به همه آثار تعمیم داد. بوف کور هدایت، بیگانه کامو و مسخ کافکا به زعم من رمانهاییاند با ساختار داستان کوتاه. اما رمان و داستان کوتاه هیچ وقت در تقابل نبودند. باید به ضرورتها نگاه کرد. نه با انکار میشود به جایی رسید نه با شیفتگی.
از کتاب:کسی در فضای شهر داد میزند: «آهای!...» همه در و پنجرهها باز میشود. مردم میریزند بیرون؛ لباس پوشیده و آماده. پدرهم رو به من میگوید: «چراحاضر نیستی؟» کچل پوزخندی به من میزند: «نگفتم؟» روبه پدر میگویم: «برای چی؟» «که از این شهر برویم.» «که چی بشود؟» «که بفهمیم آنها چرا آمادهاند.» «کیها؟» «درناها» «به ما چه؟» «آخر احمق ما اگر بدانیم آنها چرا آمدهاند اینجا مردهاند؛ همه چیز عوض میشود. شاید ما هم برگشتیم اینجا.» صفحه ۳۳
از همین قلم: بایرامی: مردگان باغ سبز (سوره مهر) رعد یکبار غرید (سوره مهر) کوه مرا صدا زد (سوره مهر) سایه ملخ (سوره مهر) عقابهای تپه شصت (سوره مهر)
غفارزادگان: فال خون (سوره مهر) شبهای بمباران (سوره مهر) شب ایوب (سوره مهر) کتاب بینام اعترافات (روزنه)