نمای نزدیک :کتاب «نورالدین پسر ایران» از هجده فصل و عکسهای ضمیمه و فهرست اعلام تشکیل شده است. سید نورالدین عافی در سال 1343 در روستای خلجان در نزدیکی تبریز متولد میشود. خانوادة او پر جمعیت و کشاورزند. در دوران انقلاب در راهپیماییها و فعالیتهای انقلابی شرکت میکند. با شروع جنگ ایران و عراق میخواهد راهی جبهه شود؛ ولی به خاطر سن کمش او را نمیپذیرند. بارها و بارها اقدام میکند و بالاخره موفق میشود. در پاییز سال 1359 دورة آموزش نظامی میبیند و راهی مناطق غرب کشور میشود و در سپاه مهاباد به فعالیت میپردازد. در سال 1360 عضو رسمی سپاه کردستان میشود و پانزده ماه آنجا میماند؛ ولی مدام در اندیشة راهی شدن به مناطق جنگی جنوب کشور است. وقتی به منطقة جنگ ایران و عراق عازم میشود، برادر کوچکتر صادق هم به همراهش میرود و در یک بمباران حملة هوایی عراق در برابر چشمان نورالدین شهید میشود. بیست و چهار ترکش به بدن نورالدین اصابت میکند و او در بیمارستانهای کرمانشاه و مشهد بارها تحت عمل جراحی قرار میگیرد؛ ولی چون از قسمت شکم و صورت و چشم و بینی آسیبهای جدی دیده، حتی با این عملها، به طور کامل بهبود نمییابد. به تبریز میرود و بعد از شش ماه به جبهه برمیگردد. در مرخصیهایی که در تبریز میگذراند به فعالیتهای مذهبی و تبلیغی و عیادت از خانوادة شهدا و مجروحان بیمارستانها میپردازد و هربار بعد از استراحتی کوتاه به جبهه برمیگردد. در عملیاتهای زیادی از جمله مسلم بن عقیل، کربلای چهار، و ... شرکت میکند و بارها بهشدت مجروح میشود و با وجودی که جانباز 70 درصد است، هر بار بعد از بهبودی نسبی به جبهه برمیگردد. در هجده سالگی چهرهاش در اثر جراحتهای شدید و جراحیهای زیاد کاملاً شکل خود را از دست میدهد. در سال 1363 با دختری شانزده ساله به نام معصومه عقد میکند. در 1366 ازدواج میکند و در سال 1367 اولین فرزندش، که دختر است، متولد میشود. در مناطق جنگی به عنوان غواص در عملیاتهای زیادی شرکت میکند. پس از قبول قطعنامه و پایان جنگ برای مداوا به آلمان میرود و باز هم تحت عمل جراحی قرار میگیرد و بنا به درخواست خودش زودتر از موعد به ایران برمیگردد.نورالدین هنوز دردها و ناراحتیهای جسمی و دلتنگی دوری از دوستان شهیدش، مخصوصاً امیر مارالباش، را دارد.
ناشر سوره مهر
شمارگان 2500
شابک 9-220-175-600-978
تعداد صفحات 700
نوبت چاپ شصت و ششم
سال چاپ اول
قطع کتاب وزیری
نمای میانی :سیّدنورالدین عافی از اهالی روستای خنجان در حوالی تبریز است که حضور در دفاع مقدس را در گردا نهای خ طشکن لشکر 31 عاشورا به عنوان نیروی آزاد، غواص و فرمانده دسته و در جبه ههای مختلف تجربه کرده و بارها مجروح شده است. نورالدین نزدیک به هشتاد ماه از دوران جنگ تحمیلی را علیرغم جراحات سنگین و شهادت برادر کوچ کترش سید صادق در برابر چشمانش در جبهه ماند و در عملیا تهای متعددی حضور داشت. نمای دور :حضرت آیت الله خامنه ای(رهبر معظم انقلاب): این نیز یکی از زیباترین نقاشی های صفحه پُرکار و اعجازگونه هشت سال دفاع مقدس است. هم راوی و هم نویسنده حقاً در هنرمندی، سنگ تمام گذاشت هاند. محسن مؤمنی شریف (رئیس حوز ههنری): «نورالدین پسر ایران »صرفاً یک کتاب خاطره نیست و کتا بهایی از این دست در آینده اسناد تاریخی و هویتیِ ملت ما خواهند بود. معصومه سپهری (نویسنده کتاب): «نورالدین پسر ایران » کتابی است تأثیرگذار که در اوج گمنامی و غربت و بدون هیاهو و بسیاری از سطرهای آن با اشک نوشته شد. محمد حمزه زاده (مدیرعامل انتشارات سوره مهر): در دنیای نشر سابقه نداشته که زندگی نامه گمنامان، پرمخاطب ترین آثار باشد اما در سا لهای اخیر پرفرو شترین کتا بها نظیر «نورالدین پسر ایران »مربوط به زندگی قهرمانان گمنام ایران اسلامی بوده است. از کتاب : پاهایم را روی زمین کشیدم و در حالی که دستم به دیوار بود، آهسته به دستشویی رسیدم و به آینه نگاه کردم؛ خشکم زد! خدایا چه میدیدم. «تو کی هستی... نورالدین؟!» صورتم کاملاً عوض شده بود؛ یک چهرة درب و داغان، لاغر و زخمی، بینیام تقریباً از بین رفته، چشم راستم به خاطر زخم عمیق گونهای تغییر حالت داده و چانهام هم زخمهای بدی داشت. حالا داشتم میفهمیدم چرا مادرم مرا نشناخته بود. خدا میداند با چه مشقتی و چه حالی سرم را به جستوجوی برادرم بلند کردم. او را درست کنار خودم دیدم. اول نگاهم روی پاهایش رفت که زخمی و خونی بود و بعد نگاهم را تا صورتش کشاندم؛ جوی کوچک خونی که ازدهانش جاری بود. امیدم را ناامید کرد. انگار همهچیز متوقف شد! صادق آرام بود و من یقین پیدا کردم شهید شده است. از حال رفتم. از این قلم: لشکر خوبان (سوره مهر) لینک خرید نسخه الکترونیکی
مطالب مرتبط
ارزیابی کارشناسان
محتوای کتاب : عالی
اثر گذاری متن : خوب
طرح جلد :خوب
کیفیت چاپ :عالی