توپچنار

«فرزانه» دختر جوانی است که برای معلمی نهضت سوادآموزی به دهی به نام توپچنار می‌رود. مدتی که آنجا می‌ماند، با اهالی کم‌کم صمیمی شده و با دردها و محرومیت‌های آنها آشنا می‌شود اما بیش از همه، «نرگس»، دختر..ادامه

توضیحات و مشخصات

«فرزانه» دختر جوانی است که برای معلمی نهضت سوادآموزی به دهی به نام توپچنار می‌رود. مدتی که آنجا می‌ماند، با اهالی کم‌کم صمیمی شده و با دردها و محرومیت‌های آنها آشنا می‌شود اما بیش از همه، «نرگس»، دخترکی که سل دارد ذهن او را مشغول می‌کند. نرگس به خاطر بیماری‌اش نمی‌تواند به کلاس بیاید و […]

«فرزانه» دختر جوانی است که برای معلمی نهضت سوادآموزی به دهی به نام توپچنار می‌رود. مدتی که آنجا می‌ماند، با اهالی کم‌کم صمیمی شده و با دردها و محرومیت‌های آنها آشنا می‌شود اما بیش از همه، «نرگس»، دخترکی که سل دارد ذهن او را مشغول می‌کند. نرگس به خاطر بیماری‌اش نمی‌تواند به کلاس بیاید و فرزانه خیلی سعی می‌کند که به او کمک کند. دوران جنگ است و کشور در بحران به‌سر می‌برد اما فرزانه هر زمان که به شهرش، بجنورد باز می‌گردد هم به فکر روستای توپچنار است. او تلاش می‌کند از طریق جهاد سازندگی آب لوله‌کشی به روستا بکشاند که متوجه می‌شود بیماری سل از نرگس به او منتقل شده است. بیماری‌ای که سرانجام خوشی نخواهد داشت. انسیه شاه‌حسینی را بیشتر به عنوان فیلم‌ساز می‌شناسند اما او پیش از این که دست به فیلمسازی بزند اهل قلم بوده است. شاه‌حسینی متولد ۱۳۳۳ گرگان است و سال‌ها به عنوان خبرنگار و گزارشگر در جبهه‌ها فعالیت کرده است. شاه‌حسینی رمان توپچنار را بر اساس داستان واقعی زنی به نام فرزانه صالح‌آبادی ساخت. او آموزگاری بود که در راه کار مقدس خود در روستای توپچنار شهید شد. در سال ۱۳۶۸ شهریار بحرانی فیلمی با اقتباس از رمان توپچنار، با نام «آب را گل نکنیم» ساخت. شاه‌حسینی این رمان را برای دفاع از شخصیت و مظلومیت زن نوشته است. داستانی با پرداختی ماهرانه، شخصیت‌پردازی قوی و ملموس که موضوعی تازه و بکر را دستمایه قرار داده است: «زن مدت‌ها بود، تاب تحمل هیچ چشمی را بر چهره‌اش، که دیر زمانی خطوط خطا از آن می‌گذشت، نداشت. سرش را پایین انداخت و در پی نگاهش به میان شعله‌ها خزید. دختر که همچنان می‌کوشید راهی به جان او پیدا کند پرسید: «تو که همین یک بچه را داری، چرا کلاس نمی‌آیی؟» سلیمه زانوها را بغل زد و گفت: «گرفتاری آدم‌ها مگر فقط بچه است. آن قدر سمن دارم که یاسمنش گُمه.» ـ چیز یاد گرفتن برای همه واجبه. ـ واجبم نان این یتیمه و تومنی دوای دردم. ـ برای همینه که می‌خواهم به کلاس بیایی… زن با زهرخندی که گوشهٔ لب‌هایش را می‌لرزاند به میان حرف دختر پرید و گفت: «دل خوشی داری‌ها! تا کمر به آب زدی، به پا سوخته می‌گویی سماع کن!»

مشخصات

  • شابک:

    9780745069784

  • نویسنده:

    انسیه شاه حسینی،

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد