شرجی آواز

شرجی آواز مجموعه اشعاری زیبا و دلنشین است. اشعاری که عشق به پیامبر اکرم (ص)، مدینه و مکه، حضرت علی و مناجات‌هایش با چاه، فتح خیبر، حضرت مسیح و حضرت مریم موج می‌زند. احمد عزیزی در برخی از اشعارش، از حس..ادامه
  • قیمت: 24,000 تومان
    + -

توضیحات و مشخصات

شرجی آواز مجموعه اشعاری زیبا و دلنشین است. اشعاری که عشق به پیامبر اکرم (ص)، مدینه و مکه، حضرت علی و مناجات‌هایش با چاه، فتح خیبر، حضرت مسیح و حضرت مریم موج می‌زند. احمد عزیزی در برخی از اشعارش، از حسرت دوران جوانی و ایام گذشته می‌گوید. از روستا و آب و هوای خوبش می‌گوید […]

شرجی آواز مجموعه اشعاری زیبا و دلنشین است. اشعاری که عشق به پیامبر اکرم (ص)، مدینه و مکه، حضرت علی و مناجات‌هایش با چاه، فتح خیبر، حضرت مسیح و حضرت مریم موج می‌زند. احمد عزیزی در برخی از اشعارش، از حسرت دوران جوانی و ایام گذشته می‌گوید. از روستا و آب و هوای خوبش می‌گوید و…

شاعر کتاب را با نام و یاد حضرت محمد (ص) آغاز می‌کند و با نام اصغر شش ماهه امام حسین و یاد شام غریبان و عاشورای حسینی به پایان می‌برد.

بریده‌ای از کتاب شرجی آواز

وجین‌زار وه چه سرد و سوت و کور آمد بهار از زمستان‌های دور آمد بهار آه آه ای بلبل گم‌کرده راه! خون منه در چشم من از بغض آه وه درین غربت چه می‌خواهد ز من این بهار بی‌گل بی‌یاسمن کاکلی در کوه می‌خواند چرا ابر بر اندوه می‌راند چرا آه ای زخم زمین بر دوش من جنگل سرخ شقایق‌پوش من وارث زخم نیاکان منی! آه ای جنگل که در جان منی جنگل آن تصنیف‌های شاد کو آن زنان سبز شالی‌زاد کو کوچه‌هایی معبر خواب پلنگ خانه‌هایی لانهٔ آواز و رنگ بازمی‌گشتیم شب در نور ماه کشتزاری از تبسم در نگاه تپه‌ها سرسبز، دامان‌ها بلند نهرها آبستن کوه سهند ما به آتش سجده می‌بردیم شب شعلهٔ انگور می‌خوردیم شب کوه‌ها آیینهٔ آتشفشان بین ما و آسمان صد کهکشان شب ز شوق شمعدانی سینه‌پر روز از ترس پری آیینه‌پر روی ایوان سرّ شبنم فاش بود نور در آیینه‌ها نقاش بود در سکوتستان هوش شاخه‌ها پچ‌پچ گل زیر گوش شاخه‌ها صبح‌ها میراب‌ها در می‌زدند کاکلی‌ها در هوا پر می‌زدند عقل در رهن شراب و جام بود شاعری مستأجر الهام بود بال باران سایه بر گل می‌گشود رزق گلدان را مقرر می‌نمود یاس‌ها در کوه سوسو می‌زدند سیم‌ها کوس پرستو می‌زدند بازمی‌گشتیم سرمست از کلاس در دبستانی پر از گل‌های یاس بر سر هر جو لب هر دشت و کشت یک نفر با گاری یخ‌دربهشت داد می‌زد مرد آب‌آلوفروش آی یک لیوان شقایق یک قروش برکه از تیر چکاوک پُرطنین دشت از داغ شقایق آتشین شب کنار لاله اردو می‌زدیم صبح سنجاقک به گیسو می‌زدیم روی سر، سرشاخه‌های سرخ توت زیر پا، موسیقی سبز سکوت می‌شکفت از سیل تمثیل بهار استعارات خوشی در کوهسار مادرم می‌گفت: شادی گندم است مشق امشب درس کوکب خانم است ما وجین راز می‌کردیم ظهر نور را آواز می‌کردیم ظهر حیف آن دوران شبنم‌بار رفت روزهای آبی دیدار رفت ناگهان گل‌های آتش وا شدند خشک‌سال آمد، درختان پا شدند در گلو خشکید بغض آبشار رو به غربت قاصدک‌ها رهسپار از فراز مادیان دیدیم ما تار شد خورشید و گرییدیم ما شیون آمد راه بر شادی نماند یک خروس از صبح آبادی نماند ای عروق جنگل ویران‌شده! تک‌سوار توسن طوفان‌شده مثل اشباح اسیران آمدیم جنگل و من هر دو ویران آمدیم آه این ویرانه و تل را ببین روی صحرا خون جنگل را ببین ما به سمت نامرادی می‌رویم تشنه‌لب، وادی به وادی می‌رویم لاله‌ها آواز عصیان می‌دهند اسب‌ها در جلگه‌ها جان می‌دهند لاله این خاک در خون پرپر است دختر این ایل یک چشم تر است بعدها آوازها خون می‌شوند بیدها در باد مجنون می‌شوند می‌کشد ما را و می‌کاهد ز ما این شب قطبی چه می‌خواهد ز ما

مشخصات

  • شابک:

    9780345065988

  • نویسنده:

    احمد عزیزی،

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد