زیبای زیر خاک خفته

«زیبای زیر خاک خفته» مجموعه‌ای از گزینه داستان‌هایی است اثر داستان‌نویس افغانی، رهنورد زریاب. رهنورد زریاب به باور کارشناسان و اهل فن یکی از قله‌های بی‌بدیل ادبیات داستانی افغانستان و از افتخارات زبان..ادامه

در دسته‌بندی ،

توضیحات و مشخصات

«زیبای زیر خاک خفته» مجموعه‌ای از گزینه داستان‌هایی است اثر داستان‌نویس افغانی، رهنورد زریاب. رهنورد زریاب به باور کارشناسان و اهل فن یکی از قله‌های بی‌بدیل ادبیات داستانی افغانستان و از افتخارات زبان و ادبیات معاصر فارسی است. در این مجموعه تعدادی از داستان‌های کوتاه و زیبای رهنورد گردآوری شده است. برخی کلمات آن که افغانی هستند در واژگان فارسی ایرانی وجود ندارد. اما با وجود این واژگان، فهم مطلب برای مخاطب بسیار آسان و دلپذیر است.

این مجموعه داستان شامل ۱۸ داستان کوتاه از رهنورد زریاب است که در  ۲۳۸ صفحه منتشر شده است. در آغاز و پایان این مجموعه نیز معرفی و نقدگونه‌­ای بر آثار رهنورد زریاب به قلم محمدحسین محمدی دیگر داستان­نویس معاصر افغان آمده است.

داستان‌های این مجموعه عبارتند از: مارهای زیر درختان سنجد، برف و نقش­‌های روی دیوار، کفتر، قلم، بلستی فراری، زیبای زیر خاک خفته، تابوت‌­ساز، یادداشت‌­های یک مرغ، و ماه عید بود، مدیر مجله، مرد کوهستان، پرده سرمه‌­ای رنگ، و به آخر رسیده بود، پیراهن گل­دار، خواستم نویسنده شوم، هفت بار، گدی­پران باز (بادبادک باز) و دوستی از شهری دور.

غالبا‌ً در داستان‌ها، از توصیفات جزئی بهره فراوان برده شده و آرایه‌های ادبی همچون تشبیه، جان‌بخشی به آن طراوت ویژه‌ای بخشیده است.
در غالب داستان‌ها غمی پنهان و اندوهی ناگزیر دیده می‌شود. در برخی داستان‌ها، اعتقادات مردم افغان به تصویر کشیده، همچون داستانی که از امام حسین(ع) سخن به میان آورده و نشانی از اعتقاد پاک این مردم به ائمه و بزرگان دارد. و در داستانی دیگر، مرد کمدین روی صحنه در حالی بازی است و تماشاگران را تا حد ممکن و با توان فراوان می‌خنداند. او بازیگر دست تماشاگران است. او بازیچة دست دیگران است. در حالی که در حین نمایش متوجه می‌شود که پدرش مرده و نمی‌تواند اندوه مرگ پدر را به یاد نیاورد، همچنان می‌گوید: «آخر پدرم مرده، آخر پدرم مرده و تماشاگران همچنان به او می‌خندند…»

بریده‌ای از کتاب زیبای زیر خاک خفته

«نی، من نویسنده می‌شوم... خدایا، چطور برایتان بفهمانم؟ شما بالزاک را نمی‌شناسید، چخوف را نمی‌شناسید، گوگول را نمی‌شناسید. این‌ها همه نویسنده بودند. داستان می‌نوشتند. قصه... قصه‌های خوب می‌نوشتند.» پدرم سرش را خم کرد و پرسید: «تو قصه چه چیز را می‌‌خواهی بنویسی؟» به وجد آمدم: «قصه زندگی را، قصه خودم را، قصه شما را، قصه مادرم را، قصه همسایه‌ها را. می‌فهمید، این قصه‌ها خیلی جالب هستند، ارزش دارند.» پدرم با علاقه پرسید: «بعد از آنکه نوشتی، چه می‌کنی؟» جواب دادم: «می‌دهم به مجله‌ها که چاپ شود تا مردم بخوانند، خود را و جامعه خود را بشناسند...» پدرم با فریاد غضب‌آلودی سخنم را برید:‌»عجب! حالا فهمیدم که می‌خواهی ما را رسوا بسازی. افسانة مردم بسازی... مبارک باشد، مبارک باشد!»

مشخصات

  • نویسنده:

    محمداعظم رهنورد زریاب،

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    238

  • سال انتشار شمسی:

    1389

  • نوبت چاپ:

    2

  • جلد کتاب:

    شومیز

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد