این داستان درباره چگونگى نفوذ یهودیان در کشور فلسطین با استناد به دستنوشته هاى یک رزمنده مسلمان فلسطینى است.ماجراى داستان درباره پسرى است بنام اسماعیل که با خانواده اش در مزرعه اى در فلسطین زندگى مى کنند. او در قالب خاطراتش مواردى چون چگونگى نفوذ عوامل بیگانه و یهودى ها بعنوان کارگر در مزارع فلسطینى ها، سرگذشت پسرى به نام ریاح که والدینش را ازدست داده است، آغاز ادعاى مالکیت یهودیان بر فلسطین با تکیه برآیات تورات، تلاش دشمنان براى بیرون کردن وى و خانواده اش ازفلسطین، به آتش کشیدن خرمن مزرعه، فروش تکه اى از مزرعه به کارگر یهودى جهت تأمین مخارج بیمارستان فرزند خانواده،آتش زدن درخت زیتون مزرعه توسط یهودى ها و فوت پدر، خروج ارتش انگلیس از فلسطین، شورش صهیونیست ها در سال 1948 و قتل عام اعراب و آوارگى اعراب در اردوگاه ها را بیان کرده است.