طوفان آمد و ما را با خود برد

بیست روایت از بیست اقدام جهادی در کرونا
کتاب طوفان آمد و ما را با خود برد ۲۰ روایت از ۲۰ اقدام جهادی در دوران کرونا است. نویسنده در مقدمهٔ کتاب می‌گوید کتابش روایت مردان و زنان خودجوش این مرزوبوم است که با وجود همهٔ تفاوت‌ها در یک چیز مشترک..ادامه
  • قیمت: 45,000 تومان
    + -

توضیحات و مشخصات

کتاب طوفان آمد و ما را با خود برد ۲۰ روایت از ۲۰ اقدام جهادی در دوران کرونا است. نویسنده در مقدمهٔ کتاب می‌گوید کتابش روایت مردان و زنان خودجوش این مرزوبوم است که با وجود همهٔ تفاوت‌ها در یک چیز مشترک‌اند و آن دردمندی و عمل‌گرابودن است. آن‌ها به هر نحوی به کمک هم‌نوعان […]

کتاب طوفان آمد و ما را با خود برد ۲۰ روایت از ۲۰ اقدام جهادی در دوران کرونا است. نویسنده در مقدمهٔ کتاب می‌گوید کتابش روایت مردان و زنان خودجوش این مرزوبوم است که با وجود همهٔ تفاوت‌ها در یک چیز مشترک‌اند و آن دردمندی و عمل‌گرابودن است. آن‌ها به هر نحوی به کمک هم‌نوعان و هم‌وطنانشان شتافته‌اند.

این کتاب نتیجهٔ گفت‌وگو با ۹۰ نفر جهادگر طی ۶ ماه است که نتیجهٔ آن ۴۲۰۰ دقیقه گفت‌وگوی ضبط‌شده است. نویسنده در این کتاب نشان می‌دهد مردم ایران در زمان رویارویی با پاندمی کووید ۱۹ چطور برای هم‌وطنانشان فداکاری کردند.

بریده‌ای از کتاب طوفان آمد و ما را با خود برد

اواخر اسفند بود. یک شب داشتم اینستاگرام را چک می‌کردم، استوری یکی از بچه‌ها را دیدم که نوشته بود: «به چند نفر برای کار در بیمارستان نیازمندیم. در بخش‌های مختلف. برای ضدعفونی، برای کمک‌پرستار.» شب به او پیام دادم. ـ چطوریه؟! شمارهٔ کسی را داد و گفت: «به این پیام بده، واسه‌ت اوکی می‌کنه.» تصمیم گرفتم بروم. به خانواده هم نگفتم. خانهٔ ما میدان امام حسین است، سمت دروازه‌شمیران. بیمارستان کجا بود؟ فلاح؛ دور. هوا هم سرد بود. صبح با موتور رفتم بیمارستان. باد می‌خورد توی صورتم. یخ زدم. می‌لرزیدم. رسیدم بیمارستان، تا یک ربع خشک خشک بودم. مسئول خدمات آنجا، آقای زارعی، گفت: «برای ضدعفونی بیمارستان به کمکتون نیاز داریم. خدا خیرتون بده که اومدید.» و از همان روز شروع کردم. روزی دو بار کل بیمارستان را ضدعفونی می‌کردیم. روز اول فقط یک گان داشتیم و یک ماسک؛ از این ساده‌ها. می‌رفتیم داخل بخش‌ها. بعضی از پرستارها و مسئول بخش‌ها می‌گفتند: «چرا این‌قدر بی‌هوا؟!» دلشان می‌سوخت برایمان. یکی کلاه می‌داد، یکی ماسک اِن ۹۵. گلریزان می‌کردند! به مرور پیشرفت کردیم؛ کم‌کم پک ماسک دادند و بعد از مدتی کلید دفتر را! من پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها هم می‌رفتم. اداری‌ها نمی‌آمدند. پنجشنبه‌ها زود می‌رفتند و جمعه‌ها هم نمی‌آمدند. برای همین، خودم می‌رفتم دفتر و وسایلم را برمی‌داشتم. روزی دو بار کل بیمارستان را ضدعفونی می‌کردیم؛ یک بار صبح، یک بار بعد از ناهار. بعضی روزها دو نفر بودیم، بعضی روزها سه نفر. از اول فروردین تا اواسطش تنها بودم. بیست روز فقط خودم بودم. عید را هم تنها بودم. اگر دو نفر بودیم، کارمان یک ساعت و نیم زمان می‌برد و یک‌نفره دو ساعت و نیم تا سه ساعت. کل بیمارستان یعنی آزمایشگاه و آی‌سی‌یو و سی‌سی‌یو و دو سه تا بخش، به اضافهٔ داروخانه و راهروها. همه جا هم می‌رفتیم؛ آی‌سی‌یو، سی‌سی‌یو. بالای سر مریض‌ها. برایمان عادی شده بود. با بعضی از مریض‌های کرونایی دست می‌دادیم حتی! اوایل دو سه نفر بودند که کنایه می‌زدند، می‌گفتند: «بهتون قول استخدام توی بیمارستان رو داده‌ن؟ حالا چقدر پول می‌دن؟ مأموریتی اومده‌ید یا اجبارتون کرده‌ن؟» جواب نمی‌دادیم. فقط کار می‌کردیم. بعدتر یک نفر گفت: «کم‌کم داره نظرم دربارهٔ شما جهادیا عوض می‌شه. دارم باهاتون حال می‌کنم.

مشخصات

  • شابک:

    9786000350956

  • قطع:

    رقعی

  • تعداد صفحه:

    164

  • سال انتشار شمسی:

    1400

  • نویسنده:

    فردین آریش،

پدیدآورندگان

  • فردین آریش

    نویسنده یا مولف کتاب طوفان آمد و ما را با خود برد

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد