زندگی در مه

خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی یعقوب مرادی
«زندگی در مه» خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی یعقوب مرادی از دوران دفاع مقدس، به قلم داود بختیاری دانشور است...ادامه

در دسته‌بندی ،

توضیحات و مشخصات

«زندگی در مه» خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی یعقوب مرادی از دوران دفاع مقدس، به قلم داود بختیاری دانشور است.

ترفند رادیو و تلویزیون عراق برای جلب توجه این بود که چندین بار اعلام می کردند می خواهیم خبر مهمی را به اطلاع برسانیم تا حواس ها جمع شود. راس ساعت مقرر، یکی از گویندگان تلویزیون عراق،‌ خبر مهم را ابلاغ کرد و فرموده های امام بزرگوار را هم دوسه بار خواند. پذیرش قطعنامه 538 ،‌خبر ناگواری بود که ما را تا دیر وقت شب به گریه بیدار نگه داشت. آن شب حتی آدمهای معمولی آسایشگاه هم غریبانه و مظلومانه گریستند.

یعقوب مرادی در صفحات نخستین کتاب، چگونگی به اسارت گرفته شدنش، ورودشان به بصره و سپس به عراق را نوشته است. در ادامه، به خاطرات شب‌ها و روزهای اسارت، و آزار و اذیت‌های جسمی و روحی که توسط عراقی‌ها صورت می‌گرفته، پرداخته است. فضای آسایشگاه‌ها، اردوگاه‌ها، رفتار سرهنگ‌های عراقی، رفتار دیگر اسرا نیز به خوبی در این کتاب توصیف شده است.

در این کتاب همچنین تلخی‌ها و شیرین‌ها، خنده‌ها و گریه‌ها، دلتنگی اسرا برای خانواده‌هایشان، خاطرات جشن‌ها و اعیاد، عزاداری‌ها و نوحه‌خوانی‌های دَه سال اسارت یعقوب مرادی و سایر دوستانش آمده است. نثر روان، ساده و بی‌ابهام اثر، همچنین استفاده از تفاسیر دقیق و نقل جزئیات، موجب شایستگی متن و موضوع خاطره شده است. آنچه مایه رجحان این کتاب شده است، همانا نادر بودن حوادث و شگفت‌نمودن وقایع است که برای صاحب‌خاطره به وقوع پیوسته است.

این کتاب شرح دلاوریهای یعقوب مرادی اسیر آزاده است که از 20دی ماه 1359 تا 5 شهریور ماه 1369 در اسارت در اردوگاه های عراقی چون ‌رمادیه ،‌موصل ،‌ صلاح الدین… به سر می برد . مرادی که تا قبل از اسارت در جبهه ذوالفقاری خدمت می کرد در این کتاب به بیان خاطرات خود از وضعیت اردوگاههای ، شرایط نامطلوب اسرای ایرانی ، برخورد سربازان عراقی با اسراء و شکنجه هایی آنان ،‌ ‌وضعیت بهداشتی و بسیاری گفته ها و ناگفته ها از دوران اسارت در اردوگاههای رژیم بعث می پردازد.

 

بریده‌ای از کتاب زندگی در مه

«صدای افسر عراقی که بلند شد، ماشین ما و خودرو محافظان به راه افتادند. سر راه رسیدیم به لوله‌های نفت که پلی خاکی بر آن‌ها زده بودند و نیز به جاده آسفالته آبادان‌ـ ماهشهر. تا خواستیم از فراز این دو بگذریم، دو تانک را مأمور کردند که جبهه ایران را بپایند؛ اگر گلوله‌ای آتش کردند، این دو جواب بدهند تا کاروان کوچک ما به سلامت از این مهلکه بگریزد. خون مجروحان، کف خودرو را پوشانده بود؛ حتی از آن بالا بر زمین هم می‌ریخت. رفتیم و رفتیم تا خیال عراقی‌ها راحت شد که دیگر دست ایرانی‌ها بدان‌ها نمی‌رسد؛ آن گاه ایستادند؛ برای ضرب و شتم و بازرسی و غارت. اولین مشکل ما۵ این بود که اگر می‌پرسیدند: «از کدام دسته و گروه هستی؛ ارتشی یا سپاهی؟» نمی‌دانستیم چه باید بگوییم. آن هنگام هنوز اسمی از بسیج نیامده بود و ما نیز عنوان مشخصی نداشتیم. پیش خود می‌اندیشیدیم که عراقی‌ها می‌گویند: شما که نظامی نیستید، به جنگ چه کار؟ پس از کلی کلنجار فکری و مشورت، سرانجام قرار شد همگی بگوییم سربازیم.»

مشخصات

  • نویسنده:

    یعقوب مرادی،

  • شابک:

    9780645061775

  • قطع:

    مقوایی

  • تعداد صفحه:

    128

  • سال انتشار شمسی:

    1397

  • جلد کتاب:

    شومیز

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد