یادداشت؛ کتابی با نثری قوی از جنس شخصیت‌‎هایی که مقتدرانه ایستادند

27 دی 1402

کتاب «مسکوی کوچک افغانستان» به قلم معصومه حلیمی به تازگی در انتشارات سوره‌مهر به چاپ رسیده است. این کتاب روایت مادر شهید لشگر فاطمیون «نجیبه اصغری» از کودکی خود تا شهادت تنها فرزندنش احمد شکیب احمدی است. او یکی از مدافعان حرم اهل بیت در سوریه بود. احمد سال ۱۳۹۵ به سوریه اعزام شد و […]

کتاب «مسکوی کوچک افغانستان» به قلم معصومه حلیمی به تازگی در انتشارات سوره‌مهر به چاپ رسیده است. این کتاب روایت مادر شهید لشگر فاطمیون «نجیبه اصغری» از کودکی خود تا شهادت تنها فرزندنش احمد شکیب احمدی است. او یکی از مدافعان حرم اهل بیت در سوریه بود. احمد سال ۱۳۹۵ به سوریه اعزام شد و ۱۳ خرداد ۱۳۹۷ به شهادت رسید.

«غم دوری پدرم مثل ماری شده بود که دور گردنم چنبره زده بود و این حلقه هر لحظه تنگ‎تر می‌شد.» اولین صفحه از کتاب، ما را با عشق پدر و دختری آشنا می‌کند که باید قصه فراق این دو را دنبال کرد تا رسید به نقطه آغاز داستان. راوی کتاب «مسکوی کوچک افغانستان» مادریست که ما را به کودکی‎اش می‎‌کشاند. روزهای خوب و بد نجیبه اصغری از قوم هزاره را به چشم می‎بینیم و هم‎سفره می‎‌شویم با روزهای متلاطم جنگ افغانستان. با عزای عزیزانش اندوهگین می‌شویم. احمد تنها فرزندش ترک تحصیل می‎‌کند و از یونان به ایران می‎‌آید تا از دعوت رهبر انقلاب اسلامی برای اعزام به روسیه در سال ۱۳۹۵ اطاعت کند. معصومه حلیمی نویسنده توانای کتاب، داستان را سوار بر خواننده می‎‌کند و فرصت کنار گذاشتن کتاب را از او سلب می‌‎کند.

نجیبه از پدرش می‏‎‌گوید. غیبت پدر زیاد طول نمی‎‌کشد و به خانه باز می‎‌گردد. چند روز از حضور پدرم نگذشته بود که پچ‎‌پچ همسایه‌‎ها شروع شد: «مدیر صاحب خلقی و کمونیست شده. همین روزهاست که مجاهدین بریزند و او را بگیرند.»
دولت بر اساس تفکر کمونیستی اداره می‌شد و اهل تسنن در راس بودند. کودک باشی و در چنین شرایط دشواری با مدیران سنی مدرسه گریبان‌گیر باشی و از شیعه بودنت دفاع کنی. این یعنی کور سوی امید برای بهتر کردن اوضاع روزهایی که برای هزاره‎‌های شیعه سخت می‎گذشت. نجیبه تنها دخترک شیعه مدرسه نبود. او و دیگر دوستانش به جای اطاعت از اهل تسنن، دفاع می‎‌کردند: «پدرم عاشق امام علی (ع) بود و به ما دوازده امامی و اصول دین را یاد داده بود و معلم‌ها نمی‌توانستند به زور چوب و کتک عقاید خودشان را به ما تحمیل کنند.»

کتاب یکی از روان‎‌ترین نثرها را دارد. مناسب‎ترین زاویه دید را برای روایت داستان انتخاب کرده است. نثری قوی از جنس شخصیت‌‎هایی که مقتدرانه ایستادند و کمر خم نکردند برای رهبری دیگران در زادگاهشان. عناصر کاملاً درست در جای خود قرار گرفته و این خواننده را برای خواندن هر چه زودتر صفحه دیگر مشتاق‌تر می‌کند.

داستان اصلی از موشک باران کابل در سال ۱۳۷۱ شروع می شود. مردم کابل را ترک کرده بودند و کابل ویرانه‌ای بیش نبود:
«احمد در آغوشم بود؛ فقط دستان کوچکش را می‌‎فشردم و چهره معصومش در گرد و غبار پنهان شده بود. سه روز بود که آب نداشتیم. گلویمان از تشنگی خشک شده بود. شیرم هم از دیروز خشک شده بود. می‌ترسیدم احمدم هم مثل علی اصغر امام حسین (ع) قربانی شده باشد.» احمد شکیب احمدی در آغوش مادرش طعم شجاعت و ایثار را چشیده بود و برای آینده قد می‎‌کشید.

«مسکوی کوچک افغانستان» برای نسل امروز نوشته شده است. از نوجوانان گرفته تا بزرگسالان به راحتی می‌توانند با کتاب ارتباط بگیرند چرا که اتفاق دوری نیست و همه ما کم‌وبیش از دلاوری‌های مدافعان حرم در سوریه شنیده‌ایم. کتاب برای رشادت و شجاعت احمد شکیب احمدی و مادرش نجیبه خانم هیچ نقطه پایانی قائل نیست.

ثبت نظر و نظرات

اولین نفری باش که نظرش منتشر میشه

مطالب مرتبط

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد