«بچه‌های لب خط»؛ روایت زندگی شهید دستواره تا شهادت

11 دی 1402

یکی از تازه‌ترین کتاب‌های مجموعه «قصه فرماندهان» با عنوان «بچه‌های لب خط» بر اساس زندگی سردار شهید سید محمدرضا دستواره، فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول (ص) به قلم اصغر فکور نوشته شده که اخیراً از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

بسیاری از فرماندهان دوران دفاع مقدس، علاوه بر مهارت‌های ویژه نظامی که در میدان‌های جنگ داشتند، در زندگی شخصی خود هم رفتار‌های ساده و پسندیده‌ای داشتند که سبک زندگی خاص این افراد رده بالای نظامی در آن دوران را تشکیل می‌داد و اغلب باعث الگوپذیری اطرافیان می‌شد. برای انتقال این سبک زندگی ساده، سالم و دلپذیر برای نسل‌های بعدی آثاری متعددی به قلم نویسندگان مختلف تالیف و منتشر شده که مجموعه کتاب‌های «قصه فرماندهان»، نمونه موفقی در این زمینه است.

هر یک از کتاب‌های این مجموعه به یک فرمانده شهید شاخص دوران دفاع مقدس اختصاص یافته و برای مخاطبان نوجوان نوشته می‌شود و نویسندگان می‌کوشند تصویری از مراحل مختلف زندگی آن فرمانده شهید برای خوانندگان روایت کنند. یکی از تازه‌ترین کتاب‌های این مجموعه با عنوان «بچه‌های لب خط» بر اساس زندگی سردار شهید سید محمدرضا دستواره، فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول (ص) به قلم اصغر فکور نوشته شده که اخیراً از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

نویسنده در این کتاب سعی کرده برهه‌های حساس و سرنوشت‌ساز از زندگی شهید دستواره را از زمان کودکی تا هنگام شهادت در ۹ فصل روایت کند. فصل‌های کتاب به گونه‌ای تنظیم شده که یک در زمان‌ی متفاوت مرحله‌ای از زندگی شهید دستواره را در قالب یک روایت مستند داستانی بیان می‌کند. به عنوان مثال، فصل اول کتاب با عنوان «یکی از روزها» به دوران نوجوانی شهید دستواره اختصاص یافته و در آن، موقیعت اجتماعی و اقتصادی خانواده شهید در آن زمان برای مخاطب شرح داده می‌شود.

از نکات قابل توجه در این فصل، اشاره به دوستان دوران نوجوانی شهید دستواره است که بعد‌ها تعدادی از این نوجوانان همبازی او در آن زمان، خود به فرماندهان نام‌آشنای دوران دفاع مقدس تبدیل می‌شوند. از جمله، رضا چراغی که در این فصل هم‌محله‌ای، دوست و همبازی محمدرضا دستواره است و بعد‌ها در دوران دفاع مقدس باز هم همرزم دستواره و به عنوان یکی فرماندهان رشید دفاع مقدس در عملیات‌های مختلف نقش‌آفرینی می‌کند.

عنوان کتاب، «بچه‌های لب خط» اشاره مستقیم به پیشینه و هویت جمعی عده‌ای از بچه‌ها دارد که محمدرضا دستواره و رضا چراغی هم جزو آن‌ها بوده و همگی ساکن «گود مرادی» در یکی از محله‌های جنوبی تهران هستند. در این فصل به موضوع فقر اقتصادی حاکم بر آن نقطه از شهر در آن زمان هم اشاره می‌شود که خانواده ساکن در این بخش از شهر با مشکلات اقتصادی متعدد دست و پنجه نرم می‌کنند و بچه‌های محله با کمترین امکانات رفاعی در حال رشد و ورود به اجتماع هستند. ادامه این موقعیت در فصل‌های بعدی آمده که همان بچه‎ها با روحیه انقلابی پا به اجتماع وسیع‌تری می‌گذارند و عملا به فعالیت‎های انقلابی علیه حکومت طاغوت می‌پردازند.

آن‌ها به واسطه فعالیت‌های انقلابی حتی دستگیر و بازجویی هم می‌شوند، اما روز به روز مصمم‌تر از قبل به فعالیت‌های انقلابی خود ادامه می‎دهند و سرانجام با پیروزی انقلاب اسلامی، عملا به مدافعان شهر در مقابل تحرکات خصمانه ضدانقلاب علیه اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی می‌پیوندند. با این حال، بخش‌های زیادی از کتاب به فعالیت‌ها و حضور داوطلبانه محمدرضا دستواره در مناطق عملیاتی غرب و جنوب کشور اختصاص یافته و رشادت‌ها و حماسه‌آفرینی‌های او در این مناطق در فصل‌های متعدد کتاب روایت شده است.

محمدرضا و دوستانش در ماه‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز تحرکات ضدانقلاب در مناطق غرب کشور، عازم کردستان می‌شوند و ضدانقلاب را در ضربه زدن به نظام نوپای جمهوری اسلامی ناکام می‌گذارند. هر چند در این مرحله برخی از دوستان محمدرضا مجروح و حتی شهید می‌شوند.

در ادامه، جنگ تحمیلی حکومت بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی آغاز می‌شود که در این مرحله هم محمدرضا دستواره نقش مهم و کلیدی در مناطق عملیاتی جنوب و برخی عملیات‌های نظامی در این مناطق دارد. فرماندهان ارشد نظامی با مشاهده حضور پیوسته، فداکاری‌ها و استعداد‌های ذاتی محمدرضا دستواره در هدایت نیرو‌های رزمی در مناطق عملیاتی، به مرور نقش‌های پررنگ‌تری به او می‌سپارند و کم کم تجربه‌های فرماندهی محمدرضا افزون‌تر می‌شود تا جایی که در نهایت فرماندهی لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) که در آن زمان، جزو بالاترین رده‌های نظامی و فرماندهی در دفاع مقدس محسوب می‌شد به وی واگذار می‌شود و رشادت‌ها و حماسه‌آفرینی‌های شهید محمدرضا دستواره در این سمت مثال‌زدنی و در تاریخ دفاع مقدس ماندگار است.

برای آشنایی با اصول فرماندهی شهید دستواره و روحیه او در شرایط سخت جنگی، بخشی از کتاب را با هم می‌خوانیم: «ارتفاعات قلاویزان نقطه کور عملیات‎های شناسایی بود. هیچ کس اطلاعات دقیقی از مواضع دشمن در آن نقطه، نداشت. مخالفان و موافقان ادامه عملیات نظر خودشان را داشتند. در نهایت با طرح ادامه عملیات موافقت شد. محمدرضا هم م ثل بقیه چند شبانه روز نخوابیده بود. فکر کردن به ارتفاعات قلاویزان خوزه ذهنش شده بود و آرام نمی‎گرفت. صبح پنجشنبه خودرو‌ها را برای نقل و انتقال آماده می‎کرد، که صدای هواپیما‌های دشمن و بلافاصله بمباران شنید. نیرو‌ها به موقع جان‌پناهی پیدا کردند و کسی آسیب ندید؛ اما بیشتر خودرو‌ها به آهن‌پاره‌ای سوخته تبدیل شدند.

محمدرضا بعد از بمباران برای رزمنده‌ها سخنرانی کرد: «.. ما از محتضری که بیخود دست و پا تکون می‌دهد هراسی نداریم!» حرف‌های محمدرضا روحیه رزمنده‌ها را تقویت کرد. بعد از ظهر روز جمعه نیرو‌های گردان حبیب‌بن‌مظاهر به طرف مواضع دشمن راه افتادند…» چاپ اول کتاب «بچه‌های لب خط» نوشته اصغر فکور در ۱۰۴ صفحه و شمارگان ۱۲۵۰ نسخه و قیمت ۶۰ هزار تومان از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.

 

منبع: خبرگزاری دفاع مقدس

نویسنده: علی الله سلیمی

ثبت نظر و نظرات

اولین نفری باش که نظرش منتشر میشه

مطالب مرتبط

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد