قافله آب

مجموعه شعر آیینی دفاع مقدس
محتوای این کتاب شامل دفاع مقدس و اشعار ایینی است. انصاری زبانی لطیف دارد و اشعارش به دل می‌نشینند. او شاعر و نویسنده متولد روستای اکبری از توابع شهرستان رستم استان هرمزگان است. انصاری که مدرک کارشناسی..ادامه
  • قیمت: 14,000 تومان
    + -

توضیحات و مشخصات

محتوای این کتاب شامل دفاع مقدس و اشعار ایینی است. انصاری زبانی لطیف دارد و اشعارش به دل می‌نشینند. او شاعر و نویسنده متولد روستای اکبری از توابع شهرستان رستم استان هرمزگان است. انصاری که مدرک کارشناسی الکترونیک و ارشد ادبیات دارد حدود ۲۰ سال است در حوزه شعر و ادبیات فعالیت می‌کند و تاکنون ۷ مجموعه شعر منتشر کرده است. 

بریده‌ای از کتاب قافله آب

آسمان صبح زود می‌آید از دلت آفتاب بردارد باز لب‌تشنه مشک بغض‌آلود می‌رود از تو آب بردارد تو کنار سکوت گنجشکان، به تماشای دشت مشغولی ماه در این توهّم دور است: «کاش می‌شد نقاب بردارد» دست‌هایت دو شاه‌بیت غریب، با ردیفی بریده، خون‌آلود خواهرت از کنار برکه خون می‌رود شعر ناب بردارد کِی دلش آمد آن پرستوها تشنه از پشت بام پر بکشند؟ کِی دلش آمد آن تبسم را از لبان رباب بردارد؟ رود بعد از تو می‌خورد افسوس، بر دلش مانده داغ اقیانوس هیچ مردی نرفته بعد از تو مشکی از این سراب بردارد باز پیغمبران تاریکی پشت دروازه‌های دشت اُحُد منتظر مانده‌اند تا خورشید‌پای را از رکاب بردارد تا مگر زیر آن رسالت سرخ شانه خالی کند نژاد بشر از دو دستت عَلم بیفتد و بعد هر کسی یک کتاب بردارد ***** هرچند دریا در شبی خورشید را گم كرد اما دلش هر روز با عشقش تلاطم كرد از جلگه‌های تشنه باران گذشت، اما تنها نگاهی ساده در چشمان مردم كرد زل زد به عمق انتظاری سبز در جنگل گاهی نگاهی بر لبان خشك گندم كرد سر را به سنگ و صخره‌های دور و بر كوبید با اشك‌هایش بارها خون در دل خم كرد یكباره از آن سوی اقیانوس‌ها خورشید با لهجه آتش‌فشان با شب تكلم كرد دریا كنار پای اقیانوس زانو زد همراه با رنگین‌كمان جنگل تكلم كرد طوفان رسید و ابرهای تیره را پس زد خورشید روی سنگ قبر شب تیمم كرد ***** در هم بریز سلطنت انتظار را تفهیم كن برای پرستو بهار را در منجلاب وهم خودم گیر كرده‌ام سرریز كن به سمت دلم آبشار را قلبم شبیه سنگ شده، سر به راه كن این تكه سنگ رانده‌شده از مدار را گفتم شبی می‌آیی و شرمنده می‌كنی با سرخی لبان قشنگت انار را میخواستم برای تبرُّك فقط كمی از شانه‌هایتان بتكانم غبار را دارم برای آمدنت پیر می‌شوم هر جمعه زیركانه شكستی قرار را ساعت برای آمدنت تیك، تاك، تیك... ساعت برای آمدنت اختیار را... در فصل‌های زرد فراموش كرده‌اند حتی كلاغ‌های جهان قارقار را هر كس به وُسْع قافیه‌ها از شما نوشت آقا بیا كساد كن این كار و بار را

مشخصات

  • شابک:

    9786001753893

  • تعداد صفحه:

    72

  • سال انتشار شمسی:

    1391

  • نویسنده:

    عبدالحسین انصاری،

پدیدآورندگان

ثبت نظر و نظرات

ورود / ثبت‌نام
لطفاً شماره موبایل خود را وارد کنید:
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
رمز عبور را وارد کنید
رمز عبور حساب کاربری خود را وارد کنید
برگشت
درخواست بازیابی رمز عبور
لطفاً پست الکترونیک یا موبایل خود را وارد نمایید
برگشت
کد تایید را وارد کنید
ارسال مجدد کد تا دیگر
ایمیل بازیابی ارسال شد!
لطفاً به صندوق الکترونیکی خود مراجعه کرده و بر روی لینک ارسال شده کلیک نمایید.
تغییر رمز عبور
یک رمز عبور برای اکانت خود تنظیم کنید
تغییر رمز با موفقیت انجام شد