«پلمب» به کتابفروشیها آمد/روایتی از شکلگیری یک موسسه تبلیغی
22 مرداد 1402
کتاب «پلمب» نوشته سید محسن امامیان توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شد.
کتاب «پلمب» نوشته سید محسن امامیان به تازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب روایتی داستانی از تجربیات یک مؤسسه تبلیغی و جریان شکل گیری و فراز و فرود آن است.
کتاب «پلمب» در واقع برگرفته از مصاحبهها و مشاهدات چند مؤسسه تبلیغ مذهبی است که برخی نقاط قوت و ضعف آنها به مثابه منشأ یک ماجرای پلیسی ساختگی شکل داستانی گرفته است. بنابراین، داستان را نه به صورت روایت مستند که تلفیقی از خیال و واقعیت باید در نظر گرفت. همچنین، آنچه در این قصه آمده منحصر به یک مؤسسه تبلیغی خیالی است که البته الهام گرفته از چند تجربه واقعی و آمیخته با داستان سرایی است. از این منظر، تعمیم اتفاقات به همه یا حتی اغلب مؤسسات تبلیغی وجاهت ندارد و نهایتاً میتوان به شکل مطالعه موردی بدان نگریست. چه بسا موسساتی که از جهت آسیب شناسی های زیر لایه این داستان وضعیتی بهتر و بلکه بی نقص داشته باشند؛ کما اینکه ممکن است برخی موارد مشابه یا حتی آسیب پذیر تر نیز به چشم بیایند.
این کتاب به دنبال روایت دراماتیک و داستان پردازی مبتنی بر چند تجربه واقعی است که در بهترین حالت شَمایی نه چندان کامل و فقط در حد بضاعت فرم داستانی و قلم مؤلف از همان تجربیات معدود و منحصر به فرد را پیش روی مخاطب میگذارد. نویسنده نیز در این اثر تلاش کرده تا یک روایت خواندنی در قالب نامه نگاریهای اداری و متون مکتوب شده بازجویی برگرفته از تجربیات و در عین حال حفظ محتوا و مفاهیم ارائه دهد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
حوالی ساعت ۱۱ شب بود که حاج آقا براتی، همراه خانم من و خانواده خودش به کانون آمدند. خانم من شام تهیه کرده بود که خانواده آقای براتی آن را برای من میآوردند توضیح بیشتر اینکه بنده مشغول نوشتن بودنم که زنگ در به صدا درآمد. اول یکه خوردم. اما، وقتی در را باز کردم و بچههای قَد و نیم قَد حاج آقا پریدند داخل محوطه و حاج آقا، که با لباس شخصی و بچه به بغل پشت در ایستاده بود، از من خواست به کمک خانمم بروم، از اینکه دیگر تنها نبودم خوشحال شدم. یک ساعتی توی حیاط کانون نشستم. شام و چای خوردیم و گب زدیم…. شام؟ … شام کتلت بود. خانم حاج آقا هم اُلویه تهیه دیده بودند که باهم خوردیم. جای شما خالی! به قو حال آقا براتی، اُلویه تنهایی نمی چسبه. (مکث طولانی)
گپ درباره همین تعطیلی کانون و نامردیها بود و البته آن شب سخن حاج آقا بیشتر مربوط میشد به حاج آقا خلیلی، مؤسس کانون. به نوعی نظرش این بود که این اتفاق و بسیاری دیگر از کاستیها، که دامنگیر کانون شد، همگی به خاطر عدم حضور فیزیکی و کما فی السابق حاج آقای خلیلی است… یعنی حاج آقا سابقا شبانه روز برای کانون وقت و انرژی میگذاشت؛ اما تصمیم ناگهانی ایشان الان خارج از کشور هستند؛ اروپا. اول اتریش بودند و در یک مدرسه ایرانی، حالا در مرکزی اسلامی در هلند. من اطلاع دقیقی از فعالیتهای ایشان در آنجا ندارم. آقای براتی و سید بیشتر ارتباط دارند؛ گاهی از طریق لایو… پیام زنده تصویری با ایشان… اسکایپ واتساپ… بیشتر اسکایپ، چون رایگان است و عمومیتر و اینکه قابلیت ضبط دارد. من فیلمها را ندارم. توی جلساتی ایشان ارتباط میگرفتند و بودند. سالی یک یا دو بار هم می آیند ایران و یکی دو جلسه حضوری داریم و مهلت به شنیدن از وضعیت خارج نمیرسد.
منبع: خبرگزاری مهر
آخرین مطالب
-
«جنگ و دولت در خاطرات سیدمحمد صدر» منتشر شد
3 آذر 1403
-
همزمان با رونمایی از تقریظ رهبر انقلاب؛ نسخه صوتی کتاب «هواتو دارم» منتشر شد
30 آبان 1403
-
شهید طیاری «مثل یک فرمانده لشکر» بود
29 آبان 1403
-
«پایی در غزه»؛ شرح نسبت ایرانیها با غزه
27 آبان 1403
-
پیشنهادات شنیدنی «سماوا» در هفته کتاب/ 30 درصد تخفیف در انتظار کتابدوستان
26 آبان 1403
-
در نشست «نقطه عطف» مطرح شد؛ مدیر هنری نشر سورهمهر: به دلیل تنوع مخاطبان از شیوههای مختلف طراحی جلد استفاده میکنیم
23 آبان 1403
-
در جشن انتشار کتاب «یادداشتهای بیتاریخ» مطرح شد؛ نادر ابراهیمی گفت ادای جلال آل احمد را درآوردی!
21 آبان 1403
-
طرح جلد کتابهای سورهمهر بررسی میشوند
21 آبان 1403
-
«بخش خاکستری»؛ روایتی از شهادت یک پرستار باردار دهه هفتادی
19 آبان 1403
-
«یادداشتهای بیتاریخ» منتشر شد
16 آبان 1403
ثبت نظر و نظرات
مطالب مرتبط
-
«جنگ و دولت در خاطرات سیدمحمد صدر» منتشر شد
3 آذر 1403
-
شهید طیاری «مثل یک فرمانده لشکر» بود
29 آبان 1403
-
«پایی در غزه»؛ شرح نسبت ایرانیها با غزه
27 آبان 1403
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.