میزگرد نگاهی به «به جرم خمینی» - ۱؛
تلاش کردم یک ماجرای یک خطی را به درام تبدیل کنم/ روایت داستانی محتوای مستند، اثر را خوشخوان کرده است
5 آذر 1402
تو کمی دور شده بودی، روی تخته سنگی نشستی و از بالای کوه خیره شدی به ابرها و فقط کلمات نامفهومی از میان حرفهای محمدامین و محمدهادی شنیدی: «مجاهدین، شوروی، کمونیست، شیعه، ایران، انقلاب». این جملات سطوری از کتاب «به جرم خمینی؛ داستان زندگی شهید علیرضا توسلی (ابوحامد)» به قلم فریناز ربیعی است که در […]
تو کمی دور شده بودی، روی تخته سنگی نشستی و از بالای کوه خیره شدی به ابرها و فقط کلمات نامفهومی از میان حرفهای محمدامین و محمدهادی شنیدی: «مجاهدین، شوروی، کمونیست، شیعه، ایران، انقلاب». این جملات سطوری از کتاب «به جرم خمینی؛ داستان زندگی شهید علیرضا توسلی (ابوحامد)» به قلم فریناز ربیعی است که در بستر تاریخ به ارائه اطلاعاتی درباره ابوحامد پرداخته است. کتابی که سه مکان، افغانستان، ایران و سوریه را در خود جای داده و با توجه به روایت زندگی ابوحامد اطلاعات را ارائه کرده است. این نخستین کار بلند و جدی ربیعی است که با ریسک بسیار، تلاش کرده شخصیتی را روایت کند. نوع زندگی قهرمان داستان، باعث جذب نویسنده به او شده است. در میزگرد نگاهی به «به جرم خمینی؛ داستان زندگی شهید علیرضا توسلی (ابوحامد)» با حضور علی اللهسلیمی؛ منتقد و فریناز ربیعی نویسنده اثر تلاش شده است که گوشههایی از این روایت داستانی و چالشهای آن مطرح شود. در گفتوگوی زیر بخشی از این میزگرد ارائه و بخشهای دیگر آن نیز به زودی منتشر میشود.
چه طور شد سراغ شخصیت علیرضا توسلی (ملقب به ابوحامد) رفتید و چرا در قالب داستان به او پرداختید؟
فریناز ربیعی: «به جرم خمینی» برای من از بهار ۹۴ شروع شد، زمانی که در قالب یک گروه مستندساز، برای ساخت یکسری مستندهای کوتاه درباره شهدای فاطمیون به مشهد رفته بودیم. آن زمان شهدای فاطمیون خیلی شناخته شده نبودند و درباره آنها به دلیل مسائل اجتماعی که به وجود آمده بود خیلی صحبت نمیشد. در آنجا ما با چند خانواده صحبت کردیم و از جمله وقتی برای مصاحبه با امالبنین حسین، همسر ابوحامد قصه مرا گرفت؛ همان خاطرات کوتاهی که همسرش بازگو کرد، باعث شد که درگیر ماجرا شوم. برای همین تماس گرفتم و خواهان گفتوگوی مجدد شدم. به این شکل به مشهد رفتم و چند روز در آنجا ماندم. در این سفر تقریباً ۱۰ روز، شبانهروز در خانه ابوحامد با همسر و فرزندانش اقامت گزیدم. در خلال این حضور با هم صحبت کردیم و این صبحتها قدری از همسر شهید فراتر رفت و به همرزمانش رسید. موضوع خیلی جذاب شد، اتفاقاتی که در افغانستان رخ داده بود سبب شد شخصیت او برایم بیشتر آشکار شود. به شکلی دریافتم او مجاهد بالفطره است، در عین حال که پایش روی زمین است، زندگی با بالا و پایینهای خاص خودش را دارد. از همان کودکی به دلیل رفتار پدرش و شخصیت محمدامین، برادرش جرقههایی در وجود او زده میشود.
ابوحامد هم در جنگ ایران و عراق حضور داشت و هم در افغانستان در کنار احمدشاه مسعود جنگید و پس از ۱۱ سپتامبر و ماجراهایی که اتفاق افتاد به ایران مهاجرت کرد. در ایران بخش دیگری از زندگیاش رقم خورد که حالا درباره آن صحبت خواهیم کرد. زندگی و فراز و نشیب او، مسیر پر و بال گرفتنش وشروع به کار در فاطمیون برایم جذاب شد. آن موقع که فاطمیون شروع به شکل گرفتن کرد، افغانستانیها چندان برای ما شناخته شده نبودند. این حرف پسندیده نیست، اما ما اغلب افغانستانیها را در شغلهای پایین تصور میکردیم.
بگذارید با این سخن چندان موافقت نکنیم. سالهاست نخبگانی از افغانستان در ایران حضور دارند از جمله نجیب مایل هروی، مصحح و نسخهشناس و محمدکاظم کاظمی، شاعر و نویسنده و …که البته این تنها چند تن از صدها افغانستانی است که در زمینه فرهنگی در ایران شناخته شده هستند.
فریناز ربیعی: من میخواهم بگوییم در نگاه عموم جامعه، افغانستانیها فقط در شغلهای پایین حضور دارند. پیدا شدن چهرهای مثل ابوحامد برای من عجیب و غریب بود! افرادی که شما نام بردید، اتفاقاً در جای درستی قرار گرفتند اما این فردی که من نام میبرم، ممکن است شما، او را سر ساختمان در حال کارگری ببینید، اما اصلاً در مخیله شما نمیگنجد که این فرد یک فرمانده جنگی باشد. این تضاد برایم جالب بود و عجیب.
بخش دیگر سوال شما؛ چرا سراغ قالب داستان رفتم برای نوشتن زندگینامه مستند شهید علیرضا توسلی، من یکبار با مصاحبههایی که از افراد مختلف گرفتم کتاب را به شکل مستند نوشتم که البته آسان نبود؛ افرادی که ردهبندی داشتند و هنوز هم از اسم و رسمشان زیاد مطلع نبودم، چون زمان، زمان درگیریهای خیلی شدید در سوریه بود و من با اسم مستعار جهادی آنها را میشناختم. برای مثال یکی از آنها سید حکیم بود که چند وقت پیش هم شهید شد. از آن طرف آدمهایی در افغانستان بودند که باید با آنها درباره چگونگی زندگی ابوحامد در کودکی و نوجوانی مصاحبه میکردم که در آن زمان هم، این افراد به واسطه لشکر فاطمیون و مسائل امنیتی که برایشان به وجود میآمد به راحتی حاضر به صحبت نمیشدند. این مسائل برایم خیلی دشوار بود و در عین حال باید در مشهد، اصفهان، قم هم با افراد مختلف مصاحبه میکردم که آن هم کار آسانی نبود. ضمن اینکه همه این مصاحبهها باید در کنار دستنوشتهها، مدارک و اسنادی که به دست آوردم، قرار میگرفت. بنابراین با آنچه به دست آوردم شروع به مستندنگاری کردم و تمام هم شد، اما آن را کنار گذاشتم! خیلی کار سختی بود، اغراق نیست، اگر بگویم متهورانه بود. خیلیها به من گفتند این کار را نکن! اما ماجرا از این قرار بود که مدتی بود که وارد حوزه داستاننویسی شده بودم و داستان خیلی برایم مسئله شده بود و دغدغهام این بود که بتوانم روایت داستانی از یک شهید بنویسم. به عبارتی آنقدر که به حوزه داستان علقه پیدا کرده بودم و اینکه قصه بشنوم و قصه بر من تاثیر گذاشته بود، دوست داشتم که این قالب را برای این شخصیت هم به کار ببرم. الان نمیدانم در روایت داستانی شهید توسلی چه قدر موفق بودهام. تلاشی که در حقیقت طاقتفرسا هم بود، اما به سرانجام رسید. مسلماً کم وکاستی هم دارد، اما چرا به سمت قالب داستانی رفتم، به دلیل علاقه شخصی خودم بود. چون به این نتیجه رسیدم قصه تاثیری که میتواند داشته باشد خیلی فراتر از روایتهای معمول و مرسوم است.
به نظرتان یکی از دلایل هم این موضوع نیست که مستندی هم در این رابطه ساخته شد؟ حالا از دریچه داستان به شخصیت ابوحامد نگریسته شود؟ از طرفی به لحاظ استناد، شاید محققان و پژوهشگران نتوانند به این زندگینامه داستانی استناد کنند.
فریناز ربیعی: آن مستندی که ساخته شد، البته علاوه بر آن یک روایت مستند مفصلتری هم ساخته شد، تنها دربرگیرنده سخنان امالبنین، همسر شهید توسلی است، اما در کتاب علاوه بر سخنان همسرش، صحبتهای ۱۶ نفر از دوستان، همرزمان و نزدیکانش هم قرار دارد اما باز هم میگویم به دلیل علاقه شخصی خودم بود که قالب داستان را انتخاب کردم. اما به لحاظ استناد، این کتاب بر پایه مستندات به نگارش شد و اتفاقاتی که در کتاب آمده، تاریخی است و قابل جابهجایی نیست، اما درباره فضاسازی، قصهپردازی و دراماتیک شدن آن، تلاشهایی کردم که این ماجرای یک خطی تبدیل به یک درام شود. هر چند نمیدانم چهقدر موفق بودم، اما این تلاش از این نوع است و به معنی دست بردن در اسناد نیست. درباره ماجراهای تاریخی تمام تلاشم را انجام دادم که تمام اطلاعاتم را کسب کنم و همان اطلاعات تاریخی را در کتاب جای دادم. اگرچه درباره کودکی ابوحامد اطلاعاتی در دست نداشتم، در این برهه سعی کردم به حافظه جمعی افغانستانیها ارجاع دهم از جمله درباره ماجرای مهاجرت و دشواریهای آن. هر چند مادر همسر شهید درباره مهاجرت اطلاعاتی را ارائه داد و از سایر افغانستانیها قصههایی هم گفت که از آنها بهره بردم.
جناب علیالله سلیمی شما بفرمایید نویسنده تا چه اندازه توانسته شخصیت شهید توسلی را در داستان «به جرم خمینی» جا بیندازد؟ زاویه دید نویسنده در کتاب چه قدر موفق بوده است؟
علیالله سلیمی: وقتی کتاب را خواندم، احساس کردم، کتاب خوشخوانی است؛ هم از منظر داستانی، هم به لحاظ یک کار مستند که به نوعی وفادار است به مؤلفههایی که در این رابطه مؤثر است. منتها نویسنده کوشیده است که در این اثر، تنها یک زندگینامه مستند ارائه ندهد، در اینجا کفه داستانی میچربد به آن کفه خاطرهگویی محض. هر چند مخاطب احساس میکند مواد خامی که در این داستان استفاده شده است موادی هست که بر اساس تحقیق و پژوهش به دست آمده نه بر اساس تخیل محض نویسنده. من وقتی کتاب را خواندم احساس نکردم که مواد داستان بر اساس تخیل محض نویسنده است، متوجه شدم که نویسنده برای دریافت مواد داستان، زحمت پژوهش را کشیده است. به عبارتی نویسنده با حوصله برای موادی که جمعآوری کرده، یک قالب داستانی تراشیده است. لذا محتوا مستند است اما لباسی که بر آن پوشانده شده، داستانی است. برای همین فکر میکنم این شیوه اثر را خوشخوان میکند و خواننده وقتی آن را میخواند، اذیت نمیشود. بنابراین فردی که «به جرم خمینی» را میخواند، احساس نمیکند که داستان است بلکه اثری مستند اما به شکل داستان روایت شده است. اگر جزئیتر بگویم نویسنده در فصلبندیها هم چند زمان را در برگرفته و چند مکان متفاوت؛ بخشهایی در افغانستان که همسر راوی پررنگ است و بخشهای دیگری در سوریه است که داستان در آنجا از نگاه همرزمان شهید روایت میشود. در اینجا ما با سه نوع اطلاعات روبهرو هستیم؛ اطلاعات افغانستان، دوران کودکی و نوجوانی شهید توسلی را شامل میشود و بیشتر به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد و دورانی که به ایران میآید و در یک برهه به کارگری مشغول میشود و دشواریهای خاصی را تجربه کرده است. بعد از آن قسمتی است که شخصیتش بارورتر میشود و بر اساس آن تعالی که در ذهنش هست، شخصیتش به پختگی خاصی میرسد و رفاه نسبی را تجربه میکند به این نقطه میرسد که باید برای تحقق آرمانهایش کاری بکند. در آنجاست که قضیه سوریه پیش میآید و به جبهه مقاومت میرود. در اینجا نکته مهم؛ برخورد نویسنده با اطلاعاتی است که دریافت کرده است. چون نویسنده بر اساس اطلاعاتش خواسته داستانی بنویسد و این سه طبقه اطلاعات را درهم تنیده کند. برای همین وقتی میگوییم داستانی است اما اطلاعات به شکل خطی ارائه نشده است.
منبع: ایبنا
آخرین مطالب
-
«پایی در غزه»؛ شرح نسبت ایرانیها با غزه
27 آبان 1403
-
پیشنهادات شنیدنی «سماوا» در هفته کتاب/ 30 درصد تخفیف در انتظار کتابدوستان
26 آبان 1403
-
در نشست «نقطه عطف» مطرح شد؛ مدیر هنری نشر سورهمهر: به دلیل تنوع مخاطبان از شیوههای مختلف طراحی جلد استفاده میکنیم
23 آبان 1403
-
در جشن انتشار کتاب «یادداشتهای بیتاریخ» مطرح شد؛ نادر ابراهیمی گفت ادای جلال آل احمد را درآوردی!
21 آبان 1403
-
طرح جلد کتابهای سورهمهر بررسی میشوند
21 آبان 1403
-
«بخش خاکستری»؛ روایتی از شهادت یک پرستار باردار دهه هفتادی
19 آبان 1403
-
«یادداشتهای بیتاریخ» منتشر شد
16 آبان 1403
-
گزارش تصویری نشست نقد و بررسی کتاب «عایده»
14 آبان 1403
-
در نشست نقد و بررسی «عایده» مطرح شد؛ رضوینیا: شهید در عالم خواب از نگارش کتابش خبر داده بود
14 آبان 1403
-
به مناسبت فرارسیدن روز 13 آبان؛ روایتی از «آن سوی دیوار» منتشر شد
12 آبان 1403
ثبت نظر و نظرات
مطالب مرتبط
-
«پایی در غزه»؛ شرح نسبت ایرانیها با غزه
27 آبان 1403
-
طرح جلد کتابهای سورهمهر بررسی میشوند
21 آبان 1403
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.