سید ابوالفضل کاظمی راوی «کوچه نقاشها» به همرزمان شهیدش پیوست بازگشت لوطی به گردان میثم

13 اسفند 1401
سید ابوالفضل کاظمی راوی کتاب «کوچه نقاشها» از ناشناختهترین رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس بود و زمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد، تهران را به مقصد جبههها ترک کرد،به همرزمان شهیدش پیوست. کاظمی فرمانده گردان بسیجی لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) بود و در طول جنگ در چندین عملیات بهصورت نیروی آزاد شرکت داشت و در […]
سید ابوالفضل کاظمی راوی کتاب «کوچه نقاشها» از ناشناختهترین رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس بود و زمانی که جنگ تحمیلی آغاز شد، تهران را به مقصد جبههها ترک کرد،به همرزمان شهیدش پیوست. کاظمی فرمانده گردان بسیجی لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) بود و در طول جنگ در چندین عملیات بهصورت نیروی آزاد شرکت داشت و در عملیات کربلای ۵ و ۸ فرمانده گردان عملیاتی میثم بود. او بارها در عملیاتهای مختلف مقابل تیر و ترکش دشمن قرار گرفت و دچار مجروحیتهای سخت و جانفرسا شد. ابوالفضل کاظمی متولد کوچه نقاشها در محله گارد ماشین دودی بین خیابان صفاری و خیابان خراسان است و بهدلیل علاقهاش به این محله و کوچه نام کتاب را کوچه نقاشها گذاشته است. خاطرات او از آن جهت سزاوار تأمل و توجه است که فرمانده گردان هم با فضای قرارگاهی و ردههای بالای فرماندهی جنگ و هم با فضای درون گروهی نیروهای رزمنده و خط شکن ارتباطی تنگاتنگ دارد و بازنمایی حضور او در این دو فضای پیچیده جذابیت خاصی به کتاب بخشیده است. کتاب کوچه نقاشها اثر راحله صبوری حاصل سه ماه مصاحبه با سیدابوالفضل کاظمی است. در بخشی از کتاب کوچه نقاشها میخوانیم: «دوازدهساله بودم که به دبیرستان جهان رفتم. صبحها درس میخواندم و بعدازظهرها در قهوهخانه دایی سیدعلی کار میکردم. تازه الفبای لاتی را یاد گرفته بودم و برای زندگیام تصمیم میگرفتم. قهوهخانه دایی سیدعلی، سرِ خیابان گارد ماشین دودی بود و صفای لبِ خط را داشت. یک باغچه نسبتاً کوچک بود که چند تخت در اندرون و بیرونش در فضای باز گذاشته بودند. روزی یک تومن مزد میگرفتم. سوگلی بودم و کارهای سخت انجام نمیدادم. دایی دو تا قهوهچی داشت که بیشتر کارها روی دوش آنها بود. دایی هم فقط پشت دخل مینشست و مایه میگرفت. دم ظهر، چند طایفه، مشتری قهوهخانه بودند. لاتها و جاهلها و دستمال به دستها، کلاهمخملیها و مشتیها و عبا به دوشها میآمدند برای گپ و صحبت و چای قندپهلو؛ فقیر و پولدار؛ هر کس از هر جا خصوصاً آنها که از غرغر زن و بچه کلافه و خسته بودند، به قهوهخانه دایی پناه میآوردند تا نفسی بگیرند. آن زمان، چای کلکته و لاهیجان مرسوم بود. قهوهچی، بیست تا استکان کمرباریک چای را با خبرگی و مهارت از سر آرنج تا روی مچ و کف دست قطاری میچید و بعد بین مشتریها پخش میکرد؛ استکانی ده شاهی.» این کتاب در ۳۰۴ صفحه، شمارگان دو هزار و ۵۰۰ نسخه توسط انتشارات سوره مهر عرضه شده
آخرین مطالب
-
سوره مهر کوهسنگی افتتاح شد
25 اسفند 1401
-
پویش کتابخوانی کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» تمدید شد
23 اسفند 1401
-
کتاب «سخت شیرین» منتشر شد
22 اسفند 1401
-
اعطای نشان درجه یک هنری به قادر طهماسبی
15 بهمن 1401
-
رمزگشایی از کتاب «الهی نامه» عطار
15 دی 1401
-
فروشگاه شماره یک، تهران، میدان انقلاب
15 دی 1401
-
فروشگاه و کافه کتاب سوره مهر؛ تهران، خیابان سمیه
14 دی 1401
-
«زندان در زندان» در نشست پاورقی نقد و بررسی میشود
21 اسفند 1401
ثبت نظر و نظرات
مطالب مرتبط
-
دستاندازهای اجتماعی و اقتصادی به روایت طنز
15 اسفند 1401
-
«بیآرام» به بازار کتاب آمد
15 اسفند 1401
-
انتشار نخستین رمان درباره ماجرای تسخیر لانه جاسوسی
15 اسفند 1401
-
خاطرات سرباز نگهبان از کمیته ضدخرابکاری ساواک
15 اسفند 1401
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.