رمان «خنده زار» با موضوع انقلاب اسلامی نوشته شده و تلاشی است برای به تصویرکشیدن جریان فعالیتهای انقلابی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در فضاهای روستایی و عشایری. این رمان در پانزدهمین دوره جایزه کتاب سال شهید حبیب غنیپور در بخش انقلاب و دفاعمقدس به عنوان اثر برگزیده انتخاب شده است. «محمد محمودی نورآبادی» داستان خود را به دور از نگاههای معمول در داستانهای انقلاب و خارج از فضای شهری رایج در این نوع قصهها نوشته است. در واقع نویسنده تلاش کرده تبعات وقوع انقلاب اسلامی را در یک محیط روستایی و در واقع در یک ایل به منزله نمونه یکی از روستاهای انقلاب اسلامی نشان دهد.
زارستان نماد ایران
کتاب «خندهزار» را محمد محمودینورآبادی نوشته و انتشارات سوره مهر آن را چاپ کرده است. رمانی که در پنجمین جشنواره ملی داستان انقلاب، اثر برگزیده معرفی شد. داستانی خواندنی که حوادث آن از زمستان ۱۳۵۶ در روستایی زاگرسنشین به نام زارستان اتفاق میافتد؛ زارستان در واقع نماد ایران است. ننه جواهر و فرزندانش دنبال امور انقلاب و در مقابل «هوپنا» ژاندارم پاسگاه به همراه کدخدا، نمایندههای حاکمیت در روستا هستند.
داستان از آنجا شروع میشود که مروارید (زن رستم و مادر عیسی) مدام به عیسی هفت ساله گوشزد میکند که سراغ طویله نرود. بچه برعکس کنجکاو میشود و پشت در طویله میرود. از شکاف در، رستم پدرش را میبیند که در طویله مشغول دفنکردن چیزی شبیه به جسد یک انسان است. از اینجا منع مادر و عمل پدر، کنجکاوی بچه را دو چندان میکند و در واقع تعلیق و گره نیز از همینجا بسته میشود، چون مخاطب هم کنجکاو شده که بداند رستم در طویله چه چیزی را دفن میکند؟
گمشدن گروهبان مشایی!
گره بعدی اینکه همان روز یکی از ژاندارمهای پاسگاه به نام «گروهبان مشایی» گم میشود و بدتر از آن اینکه کلاه او در انباری رستم از سوی عیسی پیدا میشود. بچه ندانسته و بیخبر کلاه را سر میگذارد تا ادای ژاندارمهای پاسگاه را در بیاورد و با همان کلاه سراغ پسر کوچک ژاندارم پاسگاه میرود و بعدش هم «هوپنا» کلاه را میبیند و میشناسد و دردسرهای رستم شروع میشود. رستم به زندان میافتد هرچند آنچه را که در طویله دفن کرده، همچنان سر به مهر مانده و مخاطب و عیسی که راوی است، نمیدانند. قبل از او برادر معلمش غلامرضا نیز که در خارج از فارس در ایلام آموزگار بوده، توسط ساواک دستگیر میشود. این اتفاق خانواده رستم و مادرش ننه جواهر را در معرض مشکلات قرار میدهد.
ننه جواهر و دستگیری بچهها
در طول داستان، مخاطب با زندگی رقتبار مردم روستا آشنا میشود و حال و هوای انقلاب را در روستا شاهد است. مخاطب در تلاطم بین خانواده رستم و دولتیها در روستا و همچنین فصلهایی که در دو شهر کازرون (قبرستان شهر جایی که رستم را دفن کردهاند) و شیراز روایت میشود. با عیسی و ننه جواهر و بقیه… همسفر میشود.
در کنار ننه جواهر که بعد از دستگیری فرزندانش خودش در نقش لیدر و راهبر ظاهر شده است، نقش «کرامت» (آموزگار روستا) نیز برجسته است. در واقع نویسنده آگاهانه و هوشمندانه نقش بیبدیل معلم را در محیط زندگی اجتماعی- سیاسی به تصویر کشیده است. همچنین نقش «نازلی» (زنی که ادعا دارد سالها پیش ژاندارمها شوهرش را کشتهاند) نیز برجستگیهای خودش را دارد. صحنههایی که شیرین، زن «عوض» دارد، زایمان میکند و به خاطر بازداشت بودن شوهرش از یکسو و نبود دوا و دکتر از طرف دیگر، سر زایمان میمیرد، درامها و تأثیرات خاص خودش را دارد. شخصیتهای داستان: قهرمان و راوی عیسی. ضدقهرمان: ژاندارم پاسگاه است و از دیگر شخصیتها میتوان به مروارید زن رستم. نازلی. شیرین. عوض. کدخدا. زن کدخدا. هوپنا رئیس پاسگاه، مشایی و دیگر افراد پاسگاه که مکمل و فضا ساز هستند، اشاره کرد.
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.